جدول جو
جدول جو

معنی بروانیا - جستجوی لغت در جدول جو

بروانیا
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارجشان، هزارافشان، ارجالون
تصویری از بروانیا
تصویر بروانیا
فرهنگ فارسی عمید
بروانیا(بَرْ)
به لغت یونانی رستنیی باشد که مانند عشقه بر درختها پیچد و میوۀ آن شبیه به انگور است، بجهت دباغت کردن چرم بکار آید و آنرا به عربی حالق الشعر خوانند چه از آن ریشه ها آویزان می باشد و باین سبب هزارافشان گویندش. (برهان). به یونانی فاشرا است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی) (مخزن الادویه). کرم دشتی. کرمهالبیضاء
لغت نامه دهخدا
بروانیا
یونانی تازی شده هزار افشان از گیاهان گیاهی است که مانند عشقه بر درختها پیچد. میوه آن شبیه بانگور است و جهت دباغت بکار برند حالق الشعر هزار افشان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردانیا
تصویر گردانیا
گردانیه، گوشه ای در دستگاه نوا
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی با برگ های ضخیم و دانه های سرخ رنگ شبیه دانۀ انار که بیشتر در مناطق معتدل می روید و برای معالجۀ بیماری های کبدی، نقرس و صرع به کار می رود، عودالصلیب، عودالریح
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نام بحر خزر. بحر آبسکون. بحر جرجان. دریای مازندران. و ارسطاطالیس آنرا ارقانیا نامیده. (معجم البلدان از ابوریحان) (تاج العروس از ابوریحان) : ولکن اشتهاره عندنا بالخزر و عندالاوائل بجرجان و سماه بطلمیوس بحر ارقانیا. (التفهیم عربی). ولکن (پیش ما) به خزر معروفست و پیشینگان او را به گرگان دانستند و بطلمیوس او را دریای ارقانیا خواند. (التفهیم فارسی تألیف بیرونی ص 170). بطلمیوس حکیم، بحرخزر را ارقانیا گفته و دور آنرا هزار فرسنگ دانسته، نیز شاعری یونانی در مائۀ چهارم قبل از میلاد وی چند هجویّه و کتابی موسوم به ((بحث اشیاء)) کرده است: ارقلیس هذا کان شاعراً من شعراء یونان و کان قد عمل اشعاراً و ذکر فیها هذا الجبّار (ذیونوسیوس) و وصفه و لحن تلک الاشعار و جعلها فی هیاکل جزیره صقلیّه یذکر بها فی کل وقت. (تاریخ الحکمای قفطی صص 21- 22). رجوع به ارخلاوس شود
لغت نامه دهخدا
بیونانی لاجورد است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام نوایی از موسیقی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ)
آل مروان. بنی مروان. سلسله ای که از 380 تا 489 (478) هجری قمری بر دیاربکر (آمد) و ارزن و میافارقین و کیفا و جزیره حکومت داشته است. نسبت آنان به دوستک کردی حمیدی میرسد. مؤسس سلسله را ’باد’ رهبر کردان حکمران حصن کیفا نوشته اندکه به مرزهای ارمنیه حمله برد و قلعۀ ارجیش را اشغال کرد و پس از درگذشت عضدالدولۀ بویهی تسلط خود رابر آمد (دیار بکر) و میافارقین و نصیبین گسترش داد و در 380 هجری قمری در جنگ با حمدانیان کشته شد. پس ازوی خواهرزادۀ کردنژادش ابوعلی حصن بن مروان جای او را گرفت و سلسله به نام او به بنی مروان یا آل مروان یا مروانیان مشهور شد و پس از ابوعلی ممهدالدوله ابومنصور سعید بن مروان (387 تا 402) و از بعد وی نصرالدوله ابونصر احمد بن مروان (از 402 تا 453) بر نواحی مذکور حکومت کرد و خود در میافارقین مستقر بود و قصری در چهار فرسنگی میافارقین ساخته بود و فرزندش سعد برآمد (دیار بکر) حکم می راند. ناصرخسرو به هنگام عبوراز میافارقین و آمد از این نصرالدوله یاد می کند و می نویسد: مردی صدساله است و هست. نظام الدین (نظام الدوله) ابوالقاسم نصر بن احمد (حاکم میافارقین) و سعید برادر ابوالقاسم فرزند نصرالدوله (حاکم آمد) و سپس ابوالمظفر منصور بن نصر (از472 تا 489 یا 478) هجری حکومت داشته اند. بقایای این سلسله را حسام الدین تمرتاش بن ایلغاری صاحب ماردین در 532 بر انداخته است
لغت نامه دهخدا
(مَرْ نی یَ)
مروانیان. بنی مروان. آل مروان. رجوع به آل مروان شود.
- قصعه یا قعبۀ مروانیه، در بیت ذیل از منوچهری ظاهراً مراد کأس ام حکیم است، چه ام حکیم ساقیۀ ولید بن یزید خلیفۀ اموی مروانه نام داشته است. رجوع به تعلیقات دیوان منوچهری (ص 256) و الاغانی ابوالفرج اصفهانی شود:
خشت از سرخم برکند باده ز خم بیرون کند
وانگه ورا درافکند در قعبۀ مروانیه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(شَرْ)
مردم شروان. اهالی شهر شروان. ساکنان شروان:
من شکسته خاطر از شروانیان وز لفظ من
خاک شروان مومیایی بخش ایران آمده.
خاقانی.
قوت قوت عراق از مادت نطق من است
گرچه شریان دل شروانیان را نشترم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(قَرَ)
جائی است. مؤلف معجم البلدان گوید: گمان میکنم از نواحی جبل است. ابن ابی ثیاب در روز مهرگان طلیعۀ قصیده ای را برایم خواند که نام قبرونیا در آن آمده است:
أقبرونیا طلت نداک ید الطل
و حیا الحیا المشکور تالک من تل
و از ابتداء به ذکر قبر تطیر زد و نسبت به آن روز و آن شعر مکدر و بدبین گردید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عودالصلیب، بوزیدان، عودالکهینا، کهیانیا، نارمشک، رمان مصری، عودالریح، (یادداشت بخط مؤلف)، درخت عودالصلیب باشد، بجهت دفع نقرس و صرع و کابوس نگه دارند و دخان کنند، و آن را فاونیا به حذف الف نیز گفته اند، و عودالریح همان است، (برهان)، دو نوع است: نر و ماده، آنچه نر است بیخی است سپید به سطبری انگشت و در طعم آن قبضی است، آنچه ماده است بیخ او را و فرع او را شاخه های بسیار است، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، بیخ گیاهی است کمتر از ذرعی و بیخش یک عدد و بقدر شبری و چون بشکند خط صلیبی نخ مودار گردد، لاجرم عود صلیبش خوانند، (از منتهی الارب)، بیخ نباتی است کمتر از ذرعی و پرشعبه، قسم نر او شبیه به نبات زردک ... و قسم مادۀ او بیخش هفت و هشت عدد شبیه به بلوط و جوف او خط صلیبی و نباتش مثل کرفس بری و گلش بنفش مایل به سیاهی و غلاف ثمرش شبیه به غلاف بادام و دانه های او مثل دانۀ انار بسیار سرخ و وسط دانه ها سیاه و مایل به بنفشی و قابض، از مطلق فاوانیا مراد قسم نر است و قوتش تا هفت سال باقی، و درآخر دوم گرم و خشک است و تصریح نموده اند که چون آفتاب در میزان بوده او را بغیر آلت آهنی قطع کنند بالخاصیه او مؤثر است والاّ منحصر است در افعالی مزاجی، و آنچه با خطوط صلیبی باشد در خواص بهتر از زمرد دانسته اند، و او محلل ریاح غلیظه و مدرّ شروع حیض و ملطف و مجفف و با قوت قابضه و مقوی جگر و گرده و جهت صرع بغایت نافع، حتی تعلیق آن و مطبوخ او در شراب حابس اسهال و شرب او با شراب مسکن درد معده و بخور اوجهت اکثر امراض دماغی مفید و ضماد او جهت صرع و ضربه و سقطه و رفع آثار بشره و نقرس نافع، و مضر معده ومصلحش کثیر او، شربتش یک مثقال و بدلش در صرع زمرد است و در سایر امراض زرآوند مدحرج و حابس حیض و نزف الدم و جهت فالج و رعشه و صرع و جنون و وسواس، و تا پانزده عدد او با شراب قابص جهت نزف الدم رحم و درد و سوزش معده و سنگ مثانۀ اطفال و با ماءالعسل جهت کابوس و صرع و بخور ثمر او جهت صرع و جنون و تعلیق او جهت رفع فزع اطفال و سعوط روغن ثمر او جهت صرع مفید وداشتن صلیب او با خود که در پارچۀ زرد بسته باشند و به شروط مذکوره بریده باشند جهت عسر ولادت و رفع سحر و هیبت در نظرها مجرب دانسته اند، گویند در خانه یی که آن باشد، جن و جانوران گزنده داخل نمیشوند و چون قمر نظر تثلیث به زهره داشته باشد در زیر سر دو خصم گذارند موجب الفت دائمی ایشان شود، (از تحفۀ حکیم مؤمن)، بوزیدان، تیره فاوانیا که دارای برگهای بسیار ضخیم و پرچمهای بسیار است نوع مهم آن فاوانیا یاعودالصلیب است که دانه و ریشه آن را پزشکان در امراض کبد به کار می برده اند، (گیاه شناسی گل گلاب ص 228)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُ)
فرقه ای که افراد آن از آیین زروانی پیروی می کردند. (فرهنگ فارسی معین 590). پیروان زروان. رجوع به زروان، مادۀ قبل و ایران باستان ج 2 صص 1523- 1525 شود
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
نام ستاره ای است که جز بکمک تلسکوپ دیده نمیشود و آن را لوتر بسال 1884 میلادی کشف کرد
لغت نامه دهخدا
عنوان آفرودیته، بعنوان الهۀ آسمانها و حامی عشق آسمانی، (دایرهالمعارف فارسی)، بزعم اساطیر قدیمۀ یونان یکی از پریهای موسوم به موسه است که حامیان علوم و معارف و صنایع مستظرفه میباشند، در صورت یک دختر ملبس به لباس آبی و مزین بستاره ها و کواکب تصویرش میکردند و یک کرۀ سما در دست میگرفت، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام ایالتی است در مجارستان که مابین دو نهر دراوه و دانوب واقع گشته است، طولش 88 و عرضش 66 هزارگز میباشد، و مرکزش قصبۀ فنف کیرش (یعنی پنج کلیسا) میباشد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
نوعی، طعام منسوب به بوران دختر حسن بن سهل، زن مأمون خلیفۀعباسی. (منتهی الارب). طعامی منسوب به بوران و همان بورانی است. (ناظم الاطباء). و رجوع به بورانی شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
آل برهان. خاندانی بزرگ از بخارا معاصر سلاجقه و خوارزمشاهیان. رجوع به آل برهان شود:
وارث صاحب شریعت صاحب درس و سبق
خسرو برهانیان صاحبقران روزگار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(بْری / بِ)
بریطانیا. بریتانیای کبیر. انگلستان. کشور بریتانیا شامل جزیره بریتانیا (ویلز) ، اسکاتلند، ایرلند شمالی، جزیره من و جزایر دریای مانش (آنگلونرمان) می باشد. مساحت بریتانیا 243239کیلومتر مربع است و بیش از 50 میلیون تن جمعیت دارد. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به انگلستان شود، منقرض گشتن: بر دست ماهویه مرزبان مرو کشته شد و نسل ملوک فرس بریده گشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 26). و رجوع به بریده گردیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بعضی گفته اند بوستان افروز است. (یادداشت مؤلف). تاج خروس. رجوع به برطانیقی شود
لغت نامه دهخدا
(بْرِ / بِ رِ یَ)
برتانیه. بریطانیا. (نخبهالدهر دمشقی). رجوع به بریطانیا شود.
- بحر برطانیه، بحر انگلطره. بحر مانش. دریای مانش. (یادداشت مؤلف).
- برطانیهالکبیر، بریتانیای کبیر. (یادداشت مؤلف). رجوع به بریتانیای کبیر شود، ناقۀ نجیب بسیارشیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ)
نام یکی از دهستان های میانۀ بخش ترکمان شهرستان میانه. این دهستان از 28 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از: ورزقان، صومعه بالا، یالقوزآغاج، کلهر، ورنکش، ملاحاجی، ترکمان. سکنۀ آن در حدود 25610 تن است. آب آن از چشمه هاو رود خانه ترکمانچای و یالقوزآغاج و محصول آن غلات و حبوب و بزرک است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ)
قسمی تفنگ. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بروبیا
تصویر بروبیا
دم ودستگاه، تجمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زروانی
تصویر زروانی
منسوب به زروان پیرو آیین زروان
فرهنگ لغت هوشیار
فنی است از کشتی و آن عبارتست از گشتن گرد حریف و پایش را ناگهان برداشتن و از جا ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگونیا
تصویر بگونیا
گلی زیبا به رنگهای سرخ، قهوه ای، سفید، ارغوانی
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از گیاهان ازگیل درختچه ای از تیره گل سرخیان که خاردار است و بحالت وحشی در جنگلهای اروپای مرکزی و نواحی معتدل آسیا روییده میشود و غالبا آنرا با درختان دیگر پیوند میزنند ارونیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردانیا
تصویر گردانیا
نوایی است از موسیقی قدیم و آن آواز دوم از شش آواز قدیم بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروانیات
تصویر کروانیات
کاروانکیان تیره کاروانک ها
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته فاوانیا فاوینا: مشکبوی خفتک بر جادو کش گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که تیره خاصی را به نام تیره فاوانیها به وجود می آورد. و جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان است گیاهی است علفی و دارای ساقه های گوشت دار و ساقه ای خوابیده بر روی زمین و گلهایی معمولا سفید یا زرد با آرایش گرزن. در حدود 130 گونه از این گیاه شناخته شده که اکثر در مناطق معتدل می رویند و برخی از گونه ها نیز زمینی هستند عود الصلیب. توضیح به جهت دفع نقرس و صرع و کابوس آن را با خود نگه می داشتند یا دود می کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
منسوب به شروان از مردم شروان: خاقانی شروانی
فرهنگ لغت هوشیار
رم دادن حیوان، رشد جوانه ی بذر شالی در خزانه
فرهنگ گویش مازندرانی