جدول جو
جدول جو

معنی برهنگی - جستجوی لغت در جدول جو

برهنگی
لختی، لخت بودن، بی پوشاک بودن
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
فرهنگ فارسی عمید
برهنگی
(بِ رَ / بَ رَ نَ/ نِ / بِ هََ نَ / نِ)
برهنه بودن. رود و روت و لخت بودن. عریانی. (آنندراج). بی پوشاکی. (ناظم الاطباء). بی جامگی. تجرد. تعری. جرده. حسور. روتی. سبله. شرج. عراء. عری. عوری. لختی. لوتی:
زآنکه برهنگی بود زیور صبح تیغفش
صبح برهنه می کند بر تن چرخ زیوری.
خاقانی.
چون تن پوشیده گشت اندوه برهنگی مبر. (مرزبان نامه). موسی علیه السلام درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندرشده. (گلستان سعدی).
- برهنگی تیغ، بی غلاف بودن آن. عریان بودن آن. بیرون بودن آن از غلاف:
تیغ در برهنگی فاش کند جوهر خویش
مصلحتهاست درین شیوۀ عریانی ما.
طالب آملی (از آنندراج).
، نشیمن باز و شاهین و امثال آن. (برهان) (آنندراج). رجوع به پرواز و پدواز و پتواز و آده شود
لغت نامه دهخدا
برهنگی
لختی عریانی
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
برهنگی
لختی، عریانی
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
فرهنگ فارسی معین
برهنگی
عریانی، عوری، لختی
متضاد: پوشیدگی، مستوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برهنگی
برهنگی در خواب. محنت و رسوائی است. اما اگر عورت را پوشیده بیند، مرد صالح را نیکو بود و فاسق را بد بود. جابر مغربی
اگر به خواب دید برهنه است و از مردم شرم دارد. دلیل که حج طلب کند. اگر بیننده خواب مردی مستور بود، گناهش عفو گردد. اگر صالح نباشد، دلیلش بد بود. محمد بن سیرین
برهنگی در خواب، مرد صالح را خیر و نیکی است و مرد مفسد را بدی و رسوائی است.
اگر خود را برهنه دید و در طلب دنیا بود، دلیل بر غم و اندوه است. اگر بیند ازاری بر میان بسته، دلیل که در طاعت و عبادت مجتهد شود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
برهنگی
عريٌ
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به عربی
برهنگی
Bareness
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
برهنگی
nudité
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
برهنگی
desnudez
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
برهنگی
нагота
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به روسی
برهنگی
Nacktheit
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به آلمانی
برهنگی
нагота
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
برهنگی
nagość
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به لهستانی
برهنگی
裸露
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به چینی
برهنگی
nudez
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
برهنگی
nudità
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
برهنگی
ความเปลือยเปล่า
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به تایلندی
برهنگی
ketelanjangan
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
برهنگی
برہنگی
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به اردو
برهنگی
উলঙ্গতা
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به بنگالی
برهنگی
uchi
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
برهنگی
çıplaklık
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
برهنگی
나체
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به کره ای
برهنگی
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
برهنگی
naaktheid
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به هلندی
برهنگی
नग्नता
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به هندی
برهنگی
עירום
تصویری از برهنگی
تصویر برهنگی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
مربوط به فرهنگ، کسی که در آموزش وپرورش کار می کند، معلم، مربی، شخص بافرهنگ و باادب
فرهنگ فارسی عمید
(بِ رَنَ / نِ)
حفوه. حفاوت. حفا. بی کفشی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
آنکه در پی دانش و دانش آموزی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرهنگی
تصویر سرهنگی
شغل و رتبه سرهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
((فَ هَ))
با فرهنگ، اهل علم، معلم، کسی که با علم و فرهنگ سر و کار دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
ادبی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
Cultural, Culturally
دیکشنری فارسی به انگلیسی