جدول جو
جدول جو

معنی برنویی - جستجوی لغت در جدول جو

برنویی
(بِ)
قانون برنویی، اصل برنویی، قانونی است بدین مضمون که هر قدر سرعت حرکت یک جسم سیال (مایع، گاز) بیشتر شود فشار آن کمتر میگردد، مثل سرعت حرکت آب در یک لولۀ افقی، در قسمتهای تنگتر بیشتر است، و لهذا فشار آب در این قسمتها کمتر می باشد. بموجب این قانون، هر گاه هوا از مقابل سوراخ لوله ای که عموداً در مایعی فروبرده شده دمیده شود، مایع در لولۀ بالا میاید. عطرپاش و رنگپاش واسبابهای شبیه آنها مبنی بر این خاصیتند (مایعی که بالا می آید بصورت رشحات ظریف افشانده میشود). بالا رفتن هواپیما را نیز میتوان بوسیلۀ قانون برنویی توجیه کرد: بال هواپیما بطوری ساخته میشود که سرعت هوا برسطح فوقانی آن بیشتر از سرعت هوای زیرین است، پس فشار وارد از هوا بر سطح زیرین بال بیشتر از فشار واردبر سطح فوقانی آن می باشد، و در نتیجه هوا قوه ای بطرف بالا بر بال وارد می آورد. (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزویه
تصویر برزویه
(پسرانه)
طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی، نام پزشک نامدار ایرانی که کتاب کلیه و دمنه را در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی از هند به ایران آورد (نگارش کردی: بهرزویه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برنایی
تصویر برنایی
جوانی، برای مثال گرچه برنایی از میان برخاست / چون کنم حرص همچنان برجاست (نظامی۴ - ۵۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدبویی
تصویر بدبویی
گندیدگی، تعفن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنشیت
تصویر برنشیت
بیماری دستگاه تنفسی که عوارض آن عبارت است از مثلاً ورم نایژه ها، گرفتگی صدا، سرفه های دردناک و خارج شدن اخلاط ساده، چرک دار و گاهی خونی
برنشیت حاد: در پزشکی نوعی برونشیت که در زمستان در اثر سرماخوردگی بروز می کند
برنشیت مزمن: در پزشکی نوعی برونشیت که کهنه و جاگیر شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینوایی
تصویر بینوایی
تهیدستی، بیچارگی، بی سر و سامانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدخویی
تصویر بدخویی
زشت خویی، تندخویی، بدخلقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینایی
تصویر بینایی
بینا بودن، بینندگی، بصیرت، از حواس پنجگانه که وظیفه اش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدگویی
تصویر بدگویی
سخن زشت گفتن، دشنام دادن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ / بُ)
برنائی. جوانی. (غیاث) (آنندراج). برناهی. حداثه. (از دهار). شباب. شبیبه:
کنون جوئی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت
ترا دیدم به برنایی فسارآهخته و لانه.
کسائی.
برین کار او پیشدستی کند
به برنایی و تندرستی کند.
فردوسی.
نیکوست بچشم من در پیری و برنایی
خوبست به طبع من در خوابی و بیداری.
منوچهری.
تا کی خوری دریغ ز برنایی
زین چاه آرزو ز چه برنائی.
ناصرخسرو.
نشیبی بود برنایی سرافرازان همی رفتی
فراز پیری آمد پیشت اکنون سر نیفرازی.
ناصرخسرو.
هرکه دنیا را بنادانی و برنایی بخورد.
ناصرخسرو.
هر کرا دولتست و برنایی
تو بدان کس مچخ که برنایی.
سنائی.
بهار دولت او آن هوای معتدل دارد
که گردون خرف را تازه کرد ایام برنایی.
انوری.
صبح شب برنایی من بوالعجب است
یک نیمه ازو روز و دگر نیمه شب است.
خاقانی.
نقد برناییست دانم مانده نیست
تات گویم نقد برنایی فرست.
خاقانی.
گرچه برنایی از میان برخاست
چکنم حرص همچنان برجاست.
نظامی.
دریغ روز جوانی و عهد برنایی
نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی.
سعدی.
کدام قوت و مردانگی و برنایی
که خشم گیری و با طبع خویش برنایی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدبویی
تصویر بدبویی
تعفن گندیدگی مقابل خوشبویی عطر
فرهنگ لغت هوشیار
اسفیوش بنکو (گویش شیرازی) از گیاهان تخمی است که آنرا بفارسی اسفیوش نامند بزرقطونا بنگو فسلیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدگویی
تصویر بدگویی
عیبگو، آنکه فحش میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینوایی
تصویر بینوایی
بیچیزی تهیدستی، بیچارگی بی سر و سامانی، ناتوانی درماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکرگویی
تصویر بکرگویی
نوگویی، نوآوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برناسی
تصویر برناسی
غافلی نادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برناهی
تصویر برناهی
جوانی، شباب
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن. برنجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برندگی
تصویر برندگی
تیزی، برش، عمل برنده
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سینه پهلو از بیماری ها مرضی که در ریه حاصل شود و عوارض آن از این قرار است: ورم نایژه ها و شاخه های قصبه الریه گرفتگی صدا سرفه های سخت خروج خلطهای ساده یا تواء م با چرک و خون ورم ریه. یا برنشیت حاد. نوعی از برنشیت که در زمستان بعلت سرماخوردگی شدید بروز کند. یا برنشیت مزمن. نوعی از برنشیت که جایگیر و کهنه شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینایی
تصویر بینایی
بینندگی، بصیرت، قوه باصره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنشیت
تصویر برنشیت
((بُ رُ))
نوعی بیماری ناشی از آماس نایره که باعث گرفتگی صدا، سرفه های شدید، خروج خلط های ساده یا توأم با چرک و خون می شود، ورم ریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنگری
تصویر برنگری
مشاهده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برپایی
تصویر برپایی
تشکیل، ایجاد، استقرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برآوری
تصویر برآوری
اجابت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برنویس
تصویر برنویس
مصنف
فرهنگ واژه فارسی سره
جوانی، شباب، نوجوانی
متضاد: کهولت، پیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بانوئی
تصویر بانوئی
Ladyship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برونشی
تصویر برونشی
Bronchial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برندگی
تصویر برندگی
Bluntness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترسویی
تصویر ترسویی
Cowardliness, Fearfulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برونشی
تصویر برونشی
бронхиальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برندگی
تصویر برندگی
тупость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بانوئی
تصویر بانوئی
звание леди
دیکشنری فارسی به روسی