- برنشسته
- سوار شده (براسب و مانند آن)، نشسته برتخت (سلطنت) جالس براریکه (پادشاهی)
معنی برنشسته - جستجوی لغت در جدول جو
- برنشسته
- نشسته، سوار شده بر اسب، نشسته بر تخت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوار شدن (براسب و مانند آن)، نشستن برتخت شاهی جلوس براریکه سلطنت
سواری کردن، سوار شدن
عصبانی
ایستاده، بلند شده
خشمگین، عصبانی، خشمناک، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
سوار شدن بر اسب، نشستن بر تخت
ایستاده، کسی یا چیزی که روی پای خود قرار گرفته باشد، ورپا، برپای، قائم، برپا، سرپا، هج
سوارشدن (بر اسب و استر و گردونه و غیره) برنشستن
((نِ شَ تِ))
فرهنگ فارسی معین
کسی که در پیری یا پس از مدتی طولانی یابه علل دیگراز کار برکنار شود واز حقوق بازنشستگی استفاده کند
کارمند اداره که سال های خدمت خود را مطابق قانون به پایان رسانیده و به واسطۀ خستگی یا پیری از کار برکنار شده و حقوق بازنشستگی می گیرد، کنایه از خاموش شده
Retired
на пенсии
pensioniert
на пенсії
emerytowany
aposentado
pensionato
jubilado
retraité
gepensioneerd
เกษียณ
pensiun
متقاعدٌ
सेवानिवृत्त
פנסיונר