مجموعه ای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام می شود، دستور کار، پرگرام، بخش های پخش شده از تلویزیون، رادیو، نمایش و مانند آن، جدولی برای انجام بعضی کارها مثلاً برنامۀ مسابقات، دستورالعمل داده شده به رایانه، آنچه در ابتدای نامه یا کتاب نوشته می شد، عنوان، دیباچه
مجموعه ای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام می شود، دستور کار، پرگرام، بخش های پخش شده از تلویزیون، رادیو، نمایش و مانندِ آن، جدولی برای انجام بعضی کارها مثلاً برنامۀ مسابقات، دستورالعمل داده شده به رایانه، آنچه در ابتدای نامه یا کتاب نوشته می شد، عنوان، دیباچه
منسوب به برطاس. - روباه برطاسی، روباه منسوب به سرزمین برطاس: ای شیر فلک روبه برطاسی تو. سوزنی. ، شکوفه یا غنچۀ ناشکفته. ج، براعیم. (منتهی الارب) (آنندراج). شکوفۀ درخت پیش از آنکه بازشکفد. (مهذب الاسماء). و رجوع به مترادفات کلمه شود
منسوب به برطاس. - روباه برطاسی، روباه منسوب به سرزمین برطاس: ای شیر فلک روبه برطاسی تو. سوزنی. ، شکوفه یا غنچۀ ناشکفته. ج، براعیم. (منتهی الارب) (آنندراج). شکوفۀ درخت پیش از آنکه بازشکفد. (مهذب الاسماء). و رجوع به مترادفات کلمه شود
برنایی. جوانی. شباب: نکوروئی نکوخوئی نکوطبعی نکوخواهی ترا پرهیز پیران داده یزدان در به برناهی. فرخی. تا تو چون چرخ بر زمین گشتی مملکت بازیافت برناهی. مسعودسعد
برنایی. جوانی. شباب: نکوروئی نکوخوئی نکوطبعی نکوخواهی ترا پرهیز پیران داده یزدان در به برناهی. فرخی. تا تو چون چرخ بر زمین گشتی مملکت بازیافت برناهی. مسعودسعد
برنائی. جوانی. (غیاث) (آنندراج). برناهی. حداثه. (از دهار). شباب. شبیبه: کنون جوئی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت ترا دیدم به برنایی فسارآهخته و لانه. کسائی. برین کار او پیشدستی کند به برنایی و تندرستی کند. فردوسی. نیکوست بچشم من در پیری و برنایی خوبست به طبع من در خوابی و بیداری. منوچهری. تا کی خوری دریغ ز برنایی زین چاه آرزو ز چه برنائی. ناصرخسرو. نشیبی بود برنایی سرافرازان همی رفتی فراز پیری آمد پیشت اکنون سر نیفرازی. ناصرخسرو. هرکه دنیا را بنادانی و برنایی بخورد. ناصرخسرو. هر کرا دولتست و برنایی تو بدان کس مچخ که برنایی. سنائی. بهار دولت او آن هوای معتدل دارد که گردون خرف را تازه کرد ایام برنایی. انوری. صبح شب برنایی من بوالعجب است یک نیمه ازو روز و دگر نیمه شب است. خاقانی. نقد برناییست دانم مانده نیست تات گویم نقد برنایی فرست. خاقانی. گرچه برنایی از میان برخاست چکنم حرص همچنان برجاست. نظامی. دریغ روز جوانی و عهد برنایی نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی. سعدی. کدام قوت و مردانگی و برنایی که خشم گیری و با طبع خویش برنایی. سعدی
برنائی. جوانی. (غیاث) (آنندراج). برناهی. حداثه. (از دهار). شباب. شبیبه: کنون جوئی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت ترا دیدم به برنایی فسارآهخته و لانه. کسائی. برین کار او پیشدستی کند به برنایی و تندرستی کند. فردوسی. نیکوست بچشم من در پیری و برنایی خوبست به طبع من در خوابی و بیداری. منوچهری. تا کی خوری دریغ ز برنایی زین چاه آرزو ز چه برنائی. ناصرخسرو. نشیبی بود برنایی سرافرازان همی رفتی فراز پیری آمد پیشت اکنون سر نیفرازی. ناصرخسرو. هرکه دنیا را بنادانی و برنایی بخورد. ناصرخسرو. هر کرا دولتست و برنایی تو بدان کس مچخ که برنایی. سنائی. بهار دولت او آن هوای معتدل دارد که گردون خرف را تازه کرد ایام برنایی. انوری. صبح شب برنایی من بوالعجب است یک نیمه ازو روز و دگر نیمه شب است. خاقانی. نقد برناییست دانم مانده نیست تات گویم نقد برنایی فرست. خاقانی. گرچه برنایی از میان برخاست چکنم حرص همچنان برجاست. نظامی. دریغ روز جوانی و عهد برنایی نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی. سعدی. کدام قوت و مردانگی و برنایی که خشم گیری و با طبع خویش برنایی. سعدی
گیاهی از تیره مرکبان که پایاست و دارای ساقه برافراشته و مستقیم میباشد. ارتفاع ساقه اش تا 5، 1 متر نیز میرسد و بحد وفور بحالت خودرو کنار جاده ها و اراضی غیر مزروع نقاط مختلف اروپا و ایران میروید بشینزه بشنیز
گیاهی از تیره مرکبان که پایاست و دارای ساقه برافراشته و مستقیم میباشد. ارتفاع ساقه اش تا 5، 1 متر نیز میرسد و بحد وفور بحالت خودرو کنار جاده ها و اراضی غیر مزروع نقاط مختلف اروپا و ایران میروید بشینزه بشنیز