جدول جو
جدول جو

معنی برن - جستجوی لغت در جدول جو

برن
(بِ)
کرسی کانتون (ایالت) برن، که از سال 1848م. پایتخت کشور سویس گردید. این شهر در ساحل رود آر قرار دارد و دارای 161هزار تن سکنه است. صنایع آن فلزسازی و بافندگی و مبل سازی و شکلات سازی است. این شهر دارای مؤسسات علمی است. (از فرهنگ فارسی معین) (از دایره المعارف فارسی).
- کانتون برن،پرجمعیت ترین ایالت کشور سویس که دارای 827هزار تن جمعیت است و کرسی آن شهر برن میباشد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
برن
(بَ رَ)
نام قصبه ایست در هندوستان. (برهان) (آنندراج) :
بس نمانده ست که فرمان دهد آن شاه که هست
پادشاه از بر قنوج و برن تا اهواز.
فرخی
لغت نامه دهخدا
برن
(بَ)
هر مکانی که بالای آن چیزی گسترده شده باشد.
لغت نامه دهخدا
برن
جوال، کیسه ی بافته شده از موی بز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برنا
تصویر برنا
(پسرانه)
جوان، جوان
فرهنگ نامهای ایرانی
هر یک از دو شاخه ای که از انتهای نای منشعب شده و هوای دم را به دو ریه می رسانند، نایژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنا
تصویر برنا
جوان، آنکه یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، برنا، کم تجربه، مساعد و موافق مثلاً بخت جوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنو
تصویر برنو
پرنیان، نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک، پرنون، پرنو، برنون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنز
تصویر برنز
آلیاژی مرکب از مس و روی که در قالب گیری، مجسمه سازی و در ساخت قطعات صنعتی و زیورآلات به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنج
تصویر برنج
دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، ارز، برنگ، کرنج، گرنج
آلیاژی زرد رنگ و مرکب از مس و روی که برای ساختن سماور یا کفۀ ترازو و سینی به کار می رود، پرنگ
برنج چمپا: نوعی برنج نامرغوب با نشاستۀ زیاد
برنج دم سیاه: نوعی برنج بلند که دم شالی آن سیاه است
برنج صدری: نوعی برنج دانه بلند
برنج کابلی: برنگ کابلی، در علم زیست شناسی گیاهی با شاخه های دراز، برگ های بیضی، گل های سفید خوشه ای و میوه ای قرمز و تندمزه که مصرف دارویی دارد
برنگ کابلی: برنج کابلی، در علم زیست شناسی گیاهی با شاخه های دراز، برگ های بیضی، گل های سفید خوشه ای و میوه ای قرمز و تندمزه که مصرف دارویی دارد
برنج گرده: نوعی برنج با دانه های کوتاه و گرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنگ
تصویر برنگ
زنگ، کوبۀ در خانه، کلید، بزنگ، بژنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنس
تصویر برنس
کلاه دراز، کلاه درویشی، برکی، جامه ای که کلاه هم داشته باشد مثلاً بارانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنگ
تصویر برنگ
برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کرنج، گرنج، ارز
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
مرطبان کوچک. (از برهان). مرتبان کوچک و آن ظرفی است که در آن مربا کنند. (آنندراج). قسمی شیشه برای نگاهداری سرکه و آبغوره و غیره، و آن کوچکتر از قرابه است و گردنی بلندتر از قرابه دارد. شیشۀ شکم فراخ کوچکتر از قرابه. قسمی ظرف از شیشه برای نگاه داشتن و حفظ شراب ومربا و سرکه و ترشی های انداخته. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
ضیاءالدین. مورخ و ادیب فارسی زبان هندوستان در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری. وی از مریدان نظام الدین محمد بداؤنی معروف به نظام الدین اولیاء، و از دوستان امیرخسرو دهلوی و امیرحسین دهلوی بود. برنی بیش از هفده سال ندیم سلطان محمد بن تغلق بود. اواخر عمر را در تنگدستی گذراند و سرانجام اندکی بعد از سال 758 هجری قمری درگذشت و در غیاثپور نزدیک مقبرۀ نظام الدین اولیاء مدفون شد. او راست: اخبار برمکیان، تاریخ فیروزشاهی، فتوحات فیروزشاهی. (از دایره المعارف فارسی). و رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 529 و 546 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
نام کشتی گیر و پهلوانی است معروف. (آنندراج). نام یکی از پهلوانان ایران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ نُ)
نام شهری است که کرسی موراوی از کشور چکسلواکی است. این شهر مرکز مهم صنعتی از قبیل نساجی و ماشین سازی و اسلحه سازی است و دارای 133637 تن جمعیت است. این شهر در جنگ بین الملل دوم آسیب فراوانی دید. (از دایره المعارف فارسی).
- تفنگ برنو،تفنگ منسوب به شهر مزبور
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. سکنۀ آن 107 تن است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، نوعی از سماروغ که دراز و سرخ باشد و یا خرد و سیاه. (منتهی الارب). نوعی از کماه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان).
- بنوبرنیق، بطنی است از عرب، و یا برنیق مردی از بنی سعد بوده است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ)
ویتوس. (1680- 1741 میلادی). دریانورد دانمارکی. وی بسال 1728 میلادی تنگه و دریای برنگ را کشف کرد و آنها به اسم او نامیده شدند. (از فرهنگ فارسی معین). برینگ
لغت نامه دهخدا
(بُ رُ)
اندوخته و ذخیره و پس انداز. (برهان). نفع و سود و حاصل و ذخیره و اندوخته. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
دارای رنگ و لون. (ناظم الاطباء). این کلمه در ناظم الاطباء به فتح اول است اما ظاهراً باید مرکب از ب + رنگ باشد، به معنی بارنگ و دارای رنگ: تلوّن، برنگ شدن. (تاج المصادر بیهقی).
- برنگ دادن، رنگ کردن چیزی را. (آنندراج) :
گذشت عید بهار و ز تنگدستیها
رخی برنگ ندادیم از حنای قدح.
میرزا صائب (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ نی ی)
خارجی. (ناظم الاطباء). اما در مآخذی که در دسترس بود دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(بَ نی ی)
معرب برنیک فارسی، و آن قسمی خرمای نیکو است. (از منتهی الارب). نوعی از بهترین انواع خرما، واحد آن برنیه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). نوعی خرماست. (لغت محلی بلوچستان، نیک شهر).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برنج کابلی و آن تخمی است دوایی که بیشتر از کابل آوردند. (برهان). قسمی از هلیله. (ناظم الاطباء). برنج کابلی. (الفاظالادویه). رجوع به برنج و برنج کابلی شود
برنج، که آلیاژی است. (از فرهنگ فارسی معین). از آن در ساختن اشیاء فلزی استفاده کنند. رجوع به برنج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از برنا
تصویر برنا
مرد جوان، بر عکس پیر
فرهنگ لغت هوشیار
آلیاژی است از مس و روی، رنگ آن زرد است، و دانه ای استاز نوع غلات شبیه گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برند
تصویر برند
مخفف برنده، قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنز
تصویر برنز
آلیاژی است که از آمیختن مس وقلع بدست آید، مفرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنس
تصویر برنس
کلاه درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنج
تصویر برنج
((بِ رِ))
برنگ، آلیاژی مرکب از مس و قلع و روی. شصت و هفت درصد مس و سی و هفت درصد روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنج
تصویر برنج
گیاهی یک ساله که در جاهای گرم و مرطوب می روید، دانه آن یکی از غذاهای اصلی می باشد و انواع مختلف دارد، استخوانی، بی نام، طارم، دم سیاه، چمپا، صدری و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنا
تصویر برنا
((بُ))
جوان، زیبا، خوب، برناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنز
تصویر برنز
((بُ رُ))
آلیاژی که از آمیختن مس و قلع به دست می آورند، مفرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنس
تصویر برنس
((بُ نُ))
کلاه درویشی، جامه ای که کلاه بر سر آن باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنج
تصویر برنج
برنج
فرهنگ واژه فارسی سره