جدول جو
جدول جو

معنی برقاوات - جستجوی لغت در جدول جو

برقاوات
(بَ)
جمع واژۀ برقاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاکهای با سنگ و گل و ریگ درآمیخته. (منتهی الارب). رجوع به برقاء شود، هر دستگاه که با خود برق بحرکت درآید یا ایجاد حرکت کند چون چرخ برقی و تراموای برقی و اجاق برقی و غیره، کسی که بکار برق و ساختن آلات و ادوات که منسوب به آن است پردازد، بسرعت و بشتاب. زود: برقی برو برگرد.
- کفش برقی، قسمی کفش که از ورنی سازند و براق است.
، قسمی جامه که از آن رویۀ کفش کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پارچۀ باریک و بلندی که با گره مخصوصی به دور یقۀ پیراهن بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
همانند برق.
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خبراء. رجوع به خبراء درین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ج قیاسی بیداء. (از لسان العرب). رجوع به بیداء شود
لغت نامه دهخدا
(کْرا / کِ)
دستمال گردن. (یادداشت مؤلف). پارچۀ سبک و لطیف دو تو کرده که حلقه کنند و بطرزی خاص به دور گردن یا به یقۀ پیراهن گره بندند و دو سر آن را فروآویزند از پیش سینه و روی پیراهن:
حال فارغ گشته از هر دغدغه
تنگتر بسته کراوات و یقه.
ملک الشعرای بهار (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
جمع واژۀ برات. (ناظم الاطباء). جمعی است که از کلمه برات ساخته اند و برات خود نیز در اصل برائت بر وزن سلامت است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 2، از مطرزی). دستاویزها. سندها. چکها. براتها. حواله ها. (ناظم الاطباء) : چندان برین گونه آمدشد کردندی که آن بروات در دست ایشان کهنه شدی و طمع از آن منقطع کرده. (تاریخ غازانی ص 244). و همه اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته. (تاریخ قم ص 5). مستوفی اسناد را ضبط و بموجب بروات مهر وزیر و کلانتر و مستوفی حواله و بازیافت میشود. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 45 و 47).
- بروات شریفه، براتهای پادشاهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برق وار
تصویر برق وار
تند وسریع، همانند برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقاوات
تصویر سقاوات
باشگیان باشه ای ها تیره ای از مرغان
فرهنگ لغت هوشیار
دستمال گردن، پارچه سبک و لطیف، دو تو کرده که حلقه کنند و بطرزی خاص بدور گردن یا به یقه پیراهن گره زنند و دو سر آنرا آویزان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروات
تصویر بروات
از برات چک ها تنخواه ها سفته ها جمع برات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقاوت
تصویر بقاوت
نگریستن، نگهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
((کِ))
پارچه ای باریک و بلند که مردان به یقه پیراهن گره زنند و از جلو سینه آویزان کنند، فکل
فرهنگ فارسی معین