جدول جو
جدول جو

معنی برغوثی - جستجوی لغت در جدول جو

برغوثی
اسفیوش بنکو (گویش شیرازی) از گیاهان تخمی است که آنرا بفارسی اسفیوش نامند بزرقطونا بنگو فسلیون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برغوث
تصویر برغوث
کک کیک کک، جمع براغیث. یا برغوث البحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برغوث
تصویر برغوث
((بُ))
کک، کیک، جمع براغیث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برآوری
تصویر برآوری
اجابت
فرهنگ واژه فارسی سره
دارو و معجونی است مرکب که در قوام قند ادویه را باریک کرده میظمیزند و آن پشت و گرده را قوت دهد و منی را بیفزاید:) سخن حجت بشنو که تو را قوتش به کار آید از داروی زرغونی (ناصر خسرو 497)، توضیح: وجه تسمیه آنرا چنین نوشته اند: که این دارو رنگ رو را مثل زر سرخ و روشن نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغوبی
تصویر مرغوبی
در تازی نیامده آهوری پسندیدگی مرغوب بودن پسندیده بودن مرغوبیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرغوچی
تصویر یرغوچی
بازپرس دادستان (ایلخانان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروثا
تصویر بروثا
گاوشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برونی
تصویر برونی
بیرونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برغول
تصویر برغول
گندم نیم کوفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برونی
تصویر برونی
مربوط به برون، بیرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برغول
تصویر برغول
بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، فروشه، فروشک، افشهبرای مثال آسیای صبوریم که مرا / هم به برغول و هم به سرمه کنند (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
قرقی بنگرید به قرقی پرنده ایست شکاری از دسته بازها که جثه اش از باز معمولی (قوش) کوچکتر است و پرهای پشتش قهوه یی و پرهای شکمش روشن و مایل بخاکستری است و رنگ پرهای دمش متناوبا قهوه یی روشن و سیر خاکستری است. در حدود 40 گونه از این پرنده شکاری ناشناخته شده که در سراسر کره زمین زندگی می کنند. قرقی با وجود کوچکی جثه بسیار تیزپر و چابک است. چون مرتبا بجوجه دیگر پرندگان یا تخم آنها حمله می کنند و همچنین آفت پرندگان کوچک از قبیل گنجشک و کبوتر است جزو پرندگان مضر و زیان آور محسوب می شود و بهمین جهت بمنظور حفظ نسل پرندگان مفید این پرنده را شکار می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برغول
تصویر برغول
((بَ))
گندم نیم کوفته، آشی که با گندم نیم کوفته درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بروی
تصویر بروی
حاجب، ابروی، ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغوی
تصویر بغوی
منسوب به بغ یا بغشور از مردم بغ یا بغشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برغی
تصویر برغی
میخ پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برغو
تصویر برغو
بوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برغو
تصویر برغو
بوق، آلت فلزی یا استخوانی میان تهی که با دهان در آن می دمند و صدا می کند، بوغ، صور برای مثال آه سحر از نایژۀ صبح برآمد / بی جان به هوا چون نفس از لولۀ برغو (آذری- مجمع الفرس - برغو)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوثی
تصویر غوثی
منسوب به غوث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برغو
تصویر برغو
((بُ))
بوق، شاخ میان تهی
فرهنگ فارسی معین