- برعمه
- غنچه
معنی برعمه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیوسته نگریستن ومژه برهم نزدن
فرو خوردن فرو دادن
استخوان های ریز دست و پا، مفاصل انگشتان
شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
غنچه
اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، ماهه، پرمه، پرماه، پرما، برماه، بهرمه