پیوسته نگریستن و مژه برهم نازدن. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، ستارۀ مشتری. (برهان). صاحب آنندراج گوید بدین معنی ’پرو’ است مخفف پروین، و نه ستارۀ مشتری. رجوع به پرو شود
پیوسته نگریستن و مژه برهم نازدن. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، ستارۀ مشتری. (برهان). صاحب آنندراج گوید بدین معنی ’پرو’ است مخفف پروین، و نه ستارۀ مشتری. رجوع به پرو شود
مثقب درودگری باشد که بدان چوب و تخته سوراخ کنند. (برهان) (آنندراج). نوعی از آلت درودگران که بدان سوراخ کنند و آنرا ماهه و مته نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). برماه. برماهه. برمای. پرما. مته. مثقب: جودانت کنم به نوک برمه در کونت کنم دودندۀ سیر. سوزنی
مثقب درودگری باشد که بدان چوب و تخته سوراخ کنند. (برهان) (آنندراج). نوعی از آلت درودگران که بدان سوراخ کنند و آنرا ماهه و مته نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). برماه. برماهه. برمای. پرما. مته. مثقب: جودانْت کنم به نوک برمه در کونْت کنم دودندۀ سیر. سوزنی
پیوند میانه از سه پیوند انگشتان یا پیوند انگشتان یا پشت استخوان انگشتان یا سر پشت پیوند انگشتان که هرگاه مشت را بند کنند کشیده و مرتفع ماند. ج، براجم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
پیوند میانه از سه پیوند انگشتان یا پیوند انگشتان یا پشت استخوان انگشتان یا سر پشت پیوند انگشتان که هرگاه مشت را بند کنند کشیده و مرتفع ماند. ج، براجم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
به معنی لرزه، 1- نوۀ حام بن نوح. 2- مقاطعه ای که در بلاد عرب بر حدود خلیج فارس است و در عطریات و سنگهای گرانبها و طلا با صور تجارت میداشت گویند اهالی این شهر ازذریۀ رعمه نوۀ حام می باشند. (قاموس کتاب مقدس)
به معنی لرزه، 1- نوۀ حام بن نوح. 2- مقاطعه ای که در بلاد عرب بر حدود خلیج فارس است و در عطریات و سنگهای گرانبها و طلا با صور تجارت میداشت گویند اهالی این شهر ازذریۀ رعمه نوۀ حام می باشند. (قاموس کتاب مقدس)