جدول جو
جدول جو

معنی برشیواندن - جستجوی لغت در جدول جو

برشیواندن(مُ جَ دَ)
شیار کردن. شخم کردن: گفت این گندم بر زمین بیفشان و زمین برشیوان و دانه بخاک بپوشان. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 379)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فریواندن
تصویر فریواندن
فریبانیدن، فریب دادن، گول زدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
شوراندن. رجوع به شوراندن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ جَ)
خواندن. قرائت کردن: چون یوسف بن عمرو این نامه را برخواند بفرمود تا آن مرد را گردن زدند. (ترجمه طبری بلعمی)... چون این نامه برخوانی نگر تا آنجا درنگ نکنی و باز پس آیی. (ترجمه طبری بلعمی).
از فروغش شب تاری شده مر نقش نگین
ز سر کنگره برخواند مرد ملکا.
ابوالعباس.
جز از نام ایشان بگیتی نماند
کسی نامۀ رفتگان برنخواند.
فردوسی.
فرستاده را پیش بنشاندند
بفرمود تا نامه برخواندند.
فردوسی.
به خرادبرزین چنین گفت شاه
که این نامه برخوان به پیش سپاه.
فردوسی.
براه ترکی مانا که خوبتر گویی
تو شعر ترکی برخوان مرا و شعر غزی.
منوچهری.
در سایۀ گل باید خوردن می چون گل
تا بلبل قوالت برخواند اشعار.
منوچهری.
بونصر مشکان نامه بستد... و بآواز بلند نامه را برخواند. (تاریخ بیهقی).
قدر شب اندر شب قدر است و بس
این بخوان از سوره و معنی بیاب.
ناصرخسرو.
غافل منشین ز دیو و برخوان
برصورت خویش سورهالتین.
ناصرخسرو.
ز نامه های کهن نام کهنگان برخوان
یکی جریدۀ پیشینیان به پیش آور.
ناصرخسرو.
اگر نخواندی نعم الختن برو برخوان
اگر ندیدی دفن البنات شو بنگر.
خاقانی.
وگر در راه اودیدی گیایی
ببوییدی و برخواندی ثنایی.
نظامی.
، گلیم سیاه چهارگوشه که عرب آنرا بخود پیچد. برده، یکی آن است. ج، برد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
شنواندن. شنوانیدن:
چشم احسان بی بصر مانده ست تا روزی کجا
بشنواند کلک تو گوش مکارم را صریر.
سنایی.
رجوع به شنواندن شود، دیده و دانسته. (برهان) (ناظم الاطباء) (سروری) ، آشفته و پریشان، کارسازی کرده. (برهان) (ناظم الاطباء). کارگزارد. (سروری) ، دیوانه و دل زده. (مؤید الفضلاء) ، کارآزموده و دانا. (ناظم الاطباء). بینا، متحیر و درمانده شده، گشته. رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و پشولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مَسْ سا کَ دَ)
فریباندن. فریوانیدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فریبانیدن و فریوانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مِ حَک ک زَ دَ)
شیوانیدن. آمیختن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیوانیدن شود، شیار کردن. (یادداشت مؤلف).
- برشیواندن، شیار کردن. شخم زدن. (یادداشت مؤلف) : گفت این گندم بر زمین بیفشان وزمین برشیوان و دانه به خاک بپوشان. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 379)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برپیچاندن
تصویر برپیچاندن
در پیچیدن تکویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخواندن
تصویر برخواندن
قرائت کرردن، خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریواندن
تصویر فریواندن
((فِ یا فَ دَ))
فریباندن، فریب دادن
فرهنگ فارسی معین