بنت واثق. صحابیه است و اصحاب حدیث بروع گویند. (منتهی الارب). واژه ی صحابی به عنوان یک اصطلاح تخصصی در علم رجال، برای افرادی به کار می رود که با پیامبر دیدار داشته اند، به اسلام گرویده و تا پایان عمر خود، ایمانشان را حفظ کرده اند. این افراد در گسترش اسلام و ایجاد تمدن اسلامی سهم به سزایی داشته اند.
بنت واثق. صحابیه است و اصحاب حدیث بِروَع گویند. (منتهی الارب). واژه ی صحابی به عنوان یک اصطلاح تخصصی در علم رجال، برای افرادی به کار می رود که با پیامبر دیدار داشته اند، به اسلام گرویده و تا پایان عمر خود، ایمانشان را حفظ کرده اند. این افراد در گسترش اسلام و ایجاد تمدن اسلامی سهم به سزایی داشته اند.
برشته. چیزی را گویند که در روغن بریان کرده باشند. (برهان) (هفت قلزم). بریان. (ضیاء). - نیم برشت، نیم تف داده. نیم برشته که در روغن گداخته یکی دو تاب دهند تا اندکی رنگ بگرداند نه چندانکه سرخ و برشته شود
برشته. چیزی را گویند که در روغن بریان کرده باشند. (برهان) (هفت قلزم). بریان. (ضیاء). - نیم برشت، نیم تف داده. نیم برشته که در روغن گداخته یکی دو تاب دهند تا اندکی رنگ بگرداند نه چندانکه سرخ و برشته شود
دهی است از دهستان چانف بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. سکنۀ آن 125 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، جایی در ریگستان که گیاه نرویاند. (منتهی الارب) (آنندراج)
دهی است از دهستان چانف بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. سکنۀ آن 125 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، جایی در ریگستان که گیاه نرویاند. (منتهی الارب) (آنندراج)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورده بتابند و از آن شال ببافند و آنرا کلغر نیز خوانند. (جهانگیری) : یارم ز سفر آمد دیدم که برشم آورد چون نیک نگه کردم میش آمد و پشم آورد. سعدی (از جهانگیری)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورده بتابند و از آن شال ببافند و آنرا کلغر نیز خوانند. (جهانگیری) : یارم ز سفر آمد دیدم که برشم آورد چون نیک نگه کردم میش آمد و پشم آورد. سعدی (از جهانگیری)
آسانسور. (یادداشت بخط مؤلف). بررو، هلاک شدن. (یادداشت مؤلف) ، معدوم گشتن. (یادداشت مؤلف). از میان بشدن. نیست شدن. نابود شدن. از میان رفتن: گاومیری خوار برطرف شده است. دردا که درد من بدوا برطرف نشد از جانم این بلا بدعا برطرف نشد جان رفت همچنان به بلا مبتلاست دل ما برطرف شدیم و بلا برطرف نشد زارم نمیکشی چه شد آئین جور را این نیز هم چو رسم وفا برطرف نشد میخواست با خیال تو دل دوش خلوتی آمدشدنسیم صبا برطرف نشد یک مو فروگذاشت نکرد از دوا طبیب بیماری شریف چرا برطرف نشد؟ ملا شریف (از آنندراج)
آسانسور. (یادداشت بخط مؤلف). بررو، هلاک شدن. (یادداشت مؤلف) ، معدوم گشتن. (یادداشت مؤلف). از میان بشدن. نیست شدن. نابود شدن. از میان رفتن: گاومیری خوار برطرف شده است. دردا که درد من بدوا برطرف نشد از جانم این بلا بدعا برطرف نشد جان رفت همچنان به بلا مبتلاست دل ما برطرف شدیم و بلا برطرف نشد زارم نمیکشی چه شد آئین جور را این نیز هم چو رسم وفا برطرف نشد میخواست با خیال تو دل دوش خلوتی آمدشدنسیم صبا برطرف نشد یک مو فروگذاشت نکرد از دوا طبیب بیماری شریف چرا برطرف نشد؟ ملا شریف (از آنندراج)
روی بند ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : از بیلقان پرده های بسیار و جل و برقع و ناطف خیزد. (حدود العالم). ده سر اسب پنج با زین و پنج با جل و برقع. (تاریخ بیهقی). ده سر اسب خراسانی ختلی به جل و برقع دیبا. (تاریخ بیهقی). خواجۀ بزرگ از جهت خود رسول را استری فرستاد به جل و برقع. (تاریخ بیهقی). اسبت با جل ّ و برقع است ولیکن با تو نباید نه اسب و برقع و نه جل. ناصرخسرو.
روی بند ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : از بیلقان پرده های بسیار و جل و برقع و ناطف خیزد. (حدود العالم). ده سر اسب پنج با زین و پنج با جل و برقع. (تاریخ بیهقی). ده سر اسب خراسانی ختلی به جل و برقع دیبا. (تاریخ بیهقی). خواجۀ بزرگ از جهت خود رسول را استری فرستاد به جل و برقع. (تاریخ بیهقی). اسبت با جل ّ و برقع است ولیکن با تو نباید نه اسب و برقع و نه جل. ناصرخسرو.
داغی است بر ران مر شتر را بر این صورت 0 0 (منتهی الارب). داغی که برران شتر نهند. (ناظم الاطباء). ماده بزی که برای دوشیدن شیر بدین نام خوانند و بدین معنی بدون الف و لام آید. (ناظم الاطباء).
داغی است بر ران مر شتر را بر این صورت 0 0 (منتهی الارب). داغی که برران شتر نهند. (ناظم الاطباء). ماده بزی که برای دوشیدن شیر بدین نام خوانند و بدین معنی بدون الف و لام آید. (ناظم الاطباء).
شهری است بزرگ (در قفقاز) بانعمت بسیار و قصبه ای در آن است و مستقر پادشاه این ناحیت است و او را سوادی است خرم و کشت و برز و میوه های بسیار و انبوه و از این شهر ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا. (حدود العالم). ملکی است ازتوابع ایران در آذربایجان به اقلیم پنجم. (غیاث اللغات). شهری است آباد کردۀ نوشابه و نام آن بردم بودکه بجای عین میم باشد و در زمان اسکندر بردع و بردعه نام نهادند. (برهان) (آنندراج). آن قسمت سرزمینی است که باکو و گنجه و حوالی جزء آنست. مارکوارت در کتاب ایرانشهر (ص 117) بردع را شکل عربی پرتو (پهلو) دانسته. در یاقوت برذعه ضبط شده و گفته است اصل آن از برده بمعنی اسیر است که آنجا اسیران را نگه میداشتند. نام شهری است که در اول هروم نام داشت. در عهد اسکندر آمرۀ آن نوشابه بود در شاهنامه است که قیدافه آمرۀ آن بوده است. (شرفنامۀ منیری). بردع معرب برده دان نام شهری است باقصای آذربایجان میان او و گنجه شانزده فرسنگ است. (یادداشت مؤلف). بردع = برذعه معرب پرتو = پهلو، پارت شهری بود در قدیم مرکز اران بوداکنون در آذربایجان شوروی واقع و خرابست. (از فرهنگ فارسی معین). نام کنونی آن باردا شهری است با جمعیت 10700 تن در آذربایجان شوروی. بقول بلاذری قباد اول ساسانی آنرا بنا نهاد. بردع در دوره ساسانی و بعداً در دورۀ اعراب شهری مستحکم در مقابل حملات مهاجمین شمالی و غربی بود. احتمالاً پس از 32 هجری قمری = 652 میلادی بدست اعراب افتاد. در 332 هجری قمری = 943 میلادی روسها آنرا تصرف کردند و چندین ماه در دست آنان بود سپس بتدریج از اعتبار افتاد. ناحیۀ حاصلخیز و مصفای اطراف آن اندرآب نام داشت. (دایره المعارف فارسی) : چو او را چنان سختی آمد بروی ز بردع بیامد پسر کینه جوی. فردوسی. خوشا ملک بردع که اقصای وی نه اردیبهشت است بی گل نه دی. نظامی. چو از مرغ و ماهی تهی کرد جای بنوشابۀ بردع آورد رای. نظامی. هرومش لقب بود از آغاز کار کنون بردعش خواند آموزگار. نظامی. و رجوع به تاریخ سیستان ص 330 و نزهه القلوب ص 91، 92 و 181 و تذکره الملوک چ 2 ص 77 و تاریخ غازان ص 350 و آنندراج شود
شهری است بزرگ (در قفقاز) بانعمت بسیار و قصبه ای در آن است و مستقر پادشاه این ناحیت است و او را سوادی است خرم و کشت و برز و میوه های بسیار و انبوه و از این شهر ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا. (حدود العالم). ملکی است ازتوابع ایران در آذربایجان به اقلیم پنجم. (غیاث اللغات). شهری است آباد کردۀ نوشابه و نام آن بردم بودکه بجای عین میم باشد و در زمان اسکندر بردع و بردعه نام نهادند. (برهان) (آنندراج). آن قسمت سرزمینی است که باکو و گنجه و حوالی جزء آنست. مارکوارت در کتاب ایرانشهر (ص 117) بردع را شکل عربی پرتو (پهلو) دانسته. در یاقوت برذعه ضبط شده و گفته است اصل آن از برده بمعنی اسیر است که آنجا اسیران را نگه میداشتند. نام شهری است که در اول هروم نام داشت. در عهد اسکندر آمرۀ آن نوشابه بود در شاهنامه است که قیدافه آمرۀ آن بوده است. (شرفنامۀ منیری). بردع معرب برده دان نام شهری است باقصای آذربایجان میان او و گنجه شانزده فرسنگ است. (یادداشت مؤلف). بردع = برذعه معرب پرتو = پهلو، پارت شهری بود در قدیم مرکز اران بوداکنون در آذربایجان شوروی واقع و خرابست. (از فرهنگ فارسی معین). نام کنونی آن باردا شهری است با جمعیت 10700 تن در آذربایجان شوروی. بقول بلاذری قباد اول ساسانی آنرا بنا نهاد. بردع در دوره ساسانی و بعداً در دورۀ اعراب شهری مستحکم در مقابل حملات مهاجمین شمالی و غربی بود. احتمالاً پس از 32 هجری قمری = 652 میلادی بدست اعراب افتاد. در 332 هجری قمری = 943 میلادی روسها آنرا تصرف کردند و چندین ماه در دست آنان بود سپس بتدریج از اعتبار افتاد. ناحیۀ حاصلخیز و مصفای اطراف آن اندرآب نام داشت. (دایره المعارف فارسی) : چو او را چنان سختی آمد بروی ز بردع بیامد پسر کینه جوی. فردوسی. خوشا ملک بردع که اقصای وی نه اردیبهشت است بی گل نه دی. نظامی. چو از مرغ و ماهی تهی کرد جای بنوشابۀ بردع آورد رای. نظامی. هرومش لقب بود از آغاز کار کنون بردعش خواند آموزگار. نظامی. و رجوع به تاریخ سیستان ص 330 و نزهه القلوب ص 91، 92 و 181 و تذکره الملوک چ 2 ص 77 و تاریخ غازان ص 350 و آنندراج شود
برش، قطع، کات (Cut) در هنگام فیلمبرداری به فرمانی از سوی کارگردان یا افراد مرتبط برای قطع کار دوربین صدا و بازی معمولا پس از برداشت کامل نما یا عدم رضایت کارگردان از نماهای فیلمبرداری شده گفته می شود، کات در تدوین فیلم به معنی انتقال از نمایی به نمای دیگر برای اندازه سازی نما به لحاظ زمانی مکانی و حرکتی که با بریدن (Cutting) بخشهایی از نگاتیوهای برداشت شده و چسباندن (Joining) آنها به هم حاصل میشود. تغییر ناگهانی از نمایی به نمای دیگر و عمل برش زدن فیلم در روی میز تدوین، ، کات به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دست کارگردان و تدوین گر، نقش بسیار مهمی در روایت داستان و خلق احساسات مختلف در مخاطب دارد.
برش، قطع، کات (Cut) در هنگام فیلمبرداری به فرمانی از سوی کارگردان یا افراد مرتبط برای قطع کار دوربین صدا و بازی معمولا پس از برداشت کامل نما یا عدم رضایت کارگردان از نماهای فیلمبرداری شده گفته می شود، کات در تدوین فیلم به معنی انتقال از نمایی به نمای دیگر برای اندازه سازی نما به لحاظ زمانی مکانی و حرکتی که با بریدن (Cutting) بخشهایی از نگاتیوهای برداشت شده و چسباندن (Joining) آنها به هم حاصل میشود. تغییر ناگهانی از نمایی به نمای دیگر و عمل برش زدن فیلم در روی میز تدوین، ، کات به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دست کارگردان و تدوین گر، نقش بسیار مهمی در روایت داستان و خلق احساسات مختلف در مخاطب دارد.