جدول جو
جدول جو

معنی برسفر - جستجوی لغت در جدول جو

برسفر
(بَ سَ فَ)
مسافر عازم سفر:
زاد برگیر و سبک باش و مکن جای قرار
خانه ای را که مقیمانش همه برسفرند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزفر
تصویر برزفر
(پسرانه)
دارای قامتی با شکوه، بلند پرواز، از سرداران کرد دوره هخامنشی (نگارش کردی: بهرزهف)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برفر
تصویر برفر
شان و شوکت، شکوه، بلندی قدر و منزلت
فرهنگ فارسی عمید
(بُ سُ)
دهی است در سواد و از آن ده است احمد ضریر سقری (شاید مقری) بن حسن محدث و محمد ضریربن بقاء محدث
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
باضافه. بعلاوه. اضافه بر آن. علاوه برآن. فضله. زیادتی:
برآمد چهل سال و برسر دو ماه
که تا بر نهادم ز شاهی کلاه.
فردوسی.
چو سی سال بگذشت برسر دو ماه
پراکنده شد فر و اورند شاه.
فردوسی.
هرچه باید در آدمی زهنر
داشت آن جمله نیکویی برسر.
نظامی.
دخترش خواست باخزانه و تاج
بر سر هر دو هفت ساله خراج.
نظامی.
گاو را بفروخت حالی خر خرید
گاویش بود و خری برسر خرید.
عطار.
بیغما ترک چشم مستت از ما
دل و دین میبردجان نیز برسر.
اسیر لاهیجی (از آنندراج).
از تو آزرده دلی دارم و صد غم برسر
جان به لب سرزنش مردم عالم بر سر.
لسانی (از آنندراج).
و رجوع به برسری شود.
لغت نامه دهخدا
(بَ فَ)
شأن و شوکت و علو قدرو منزلت. (برهان) (ناظم الاطباء). مرکب از ’بر’ بمعنی بالا و بلندی است و ’فر’ و آنرا برفره نیز گویند
لغت نامه دهخدا
تصویری از برسر
تصویر برسر
بالای سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برفر
تصویر برفر
شان و شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
دری تنگ در مدخل آغل گوسفندان برای خروج یک به یک آن ها
فرهنگ گویش مازندرانی