جدول جو
جدول جو

معنی برزوغ - جستجوی لغت در جدول جو

برزوغ(بُ)
برزغ. برزاغ. جوان تمام با گوشت. (منتهی الارب). جوان ستبراندام. و رجوع به برزاغ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزو
تصویر برزو
(پسرانه)
بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بزوغ
تصویر بزوغ
تافتن، تابیدن، تابان شدن، برآمدن آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
رجوع به برزویه شود:
برآمد ز قنوچ برزوی شاد
بسی دانشی برگرفته بیاد.
فردوسی (ملحقات شاهنامه) ، مسواک
لغت نامه دهخدا
(بَ)
یکی از دهستانهای بخش قمصر شهرستان کاشان است. سکنۀ آن در حدود 8300 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، مهارت راهنما و بفتح اول هم آمده است. (منتهی الارب) (آنندراج). مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. (ناظم الاطباء). و رجوع به برس شود
ده مرکز دهستان برزوک بخش قمصر کاشان دارای 2600 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
برزغ. برزوغ. جوان تمام گوشت. (منتهی الارب). جوان تمام رسیده. (آنندراج). و رجوع به برزغ و برزوغ شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان قصبه بخش حومه شهرستان سبزوار در 68 هزارگزی جنوب باختری سبزوار و 7 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی کاشمر به سبزوار. جلگه و معتدل. سکنه 585 تن. آب از قنات و محصول غلات، زیره، بن شن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. از شمس آباد می توان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام آتشکدۀ عهد ساسانی در دوازده هزارگزی راهجرد اراک. (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
در ملحقات شاهنامه فرزند سهراب و نوادۀ رستم است اما این انتساب براساسی نیست
لغت نامه دهخدا
(بُ زُ)
نشاط جوانی.
لغت نامه دهخدا
(اِ طَ)
روشن و تابان شدن آفتاب یا ابتدای طلوع است. (آنندراج) (منتهی الارب). برآمدن آفتاب و ماه و ستاره. (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). برآمدن آفتاب و ماه. (المصادر زوزنی). تیغزدن آفتاب. طلوع. (یادداشت بخط دهخدا) :
گر نبودی این بزوغ اندر خسوف
گم نکردی راه چندین فیلسوف.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزوغ
تصویر بزوغ
آفتاب آمدن، تابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزغ
تصویر برزغ
نشاط جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزوغ
تصویر بزوغ
((بُ))
برآمدن، تافتن، تابیدن (آفتاب و ستارگان)
فرهنگ فارسی معین
برزو نام شخص
فرهنگ گویش مازندرانی