جدول جو
جدول جو

معنی بردیس - جستجوی لغت در جدول جو

بردیس
(بِ)
مرد متکبر. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بردیس
ابر تن (متکبر) برتن برمنش پا تیاوند
تصویری از بردیس
تصویر بردیس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پردیس
تصویر پردیس
(دخترانه)
بهشت، باغ و بستان، فردوس، باغ، بستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زردیس
تصویر زردیس
(دخترانه)
به شکل زر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بردیا
تصویر بردیا
(پسرانه)
نام دومین پسر کوروش پادشاه هخامنشی و برادر کمبوجیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهدیس
تصویر بهدیس
(دخترانه)
خوش رنگ، خوشگل، مانند به (به میوه ای خوش عطر و بو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فردیس
تصویر فردیس
(دخترانه)
بهشت، بوستان، پردیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برجیس
تصویر برجیس
سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، زاوش، زوش، زاووش، قاضی فلک، ژوپیتر، هرمز، زواش، سعد السّعود، سعد اکبر، اورمزد، قاضی چرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردیس
تصویر پردیس
باغ، بستان
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
شکیبا بر سختی.
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بسیار شکیبا بر سختی و بی پروا از آن. و رجوع به برعیس شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نوعی از بلوط. (از برهان). نوعی از بلوط باشد و آن میوه ایست مغزدار. (از آنندراج) ، سلطان. قدرت. حقانیت:
رسیده به هر جای برهان تو
نگردد فلک جز به فرمان تو.
فردوسی.
، (اصطلاح منطق و حکمت) قیاسی است که مرکب باشد از مقدمات یقینی تا نتیجه دهد مقدمۀ دیگر را که یقینی باشد نه ظنی، چنانچه ’کل انسان حیوان’ و ’کل حیوان جسم’، پس ازین نتیجۀ یقینی برآمد که ’کل انسان جسم’. (غیاث). قیاسی است که از یقینیات تشکیل شده باشد خواه ابتداء باشد که همان ضروریات است و خواه بواسطه باشد که نظریات باشد. و حد وسط در آن باید علتی باشد برای نسبت اکبر به اصغر. (از تعریفات جرجانی). یکی از اقسام پنجگانه قیاس است و آن چهار دیگر جدل، خطابه، مغالطه و شعر است. یکی از صناعات خمس یا اقسام پنجگانه قیاس، و مقصود از منطق هم اوست. یکی از ابواب هشتگانه منطق. انالوطیقای دوم. قیاسی باشد مؤلف از یقینیات تا نتیجه یقینی باشد. آنست که مقدمات قیاس یقینی و راست باشد و قیاس را که از چنین مقدمات کنند آنرا قیاس برهانی یا برهان نامند. (یادداشت دهخدا).
- برهان اسدّ اخصر، یکی از براهین ابطال تسلسل در وجود است و اساس این برهان بدست فارابی ریخته شده است. مفاد آن اینکه هر واحدی از آحاد سلسلۀ مترتبۀ موجودۀ بالفعل بی نهایت مانند یک واحد خواهد بود. و بعبارت دیگر تمام سلسلۀ غیرمتناهی در این حکم که هیچ یک از آحاد آن سلسله موجود نمیشوند مگر آنکه واحدی دیگر قبل از آن موجود باشد مساوی و مشترکند، پس مجموع آنها هم موجود نمیشوند مگر آنکه واحدی دیگر قبل از وجود آنها موجود باشد و آن علت، علت محضه است و تسلسل منقطع. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 1 ص 150).
- برهان اًن ّ، برهان اًنی. رجوع به برهان اًنی در همین ترکیبات شود.
- برهان انضمام، یکی از براهینی است که بمنظور ابطال فرضیۀ جزء لایتجزا اقامه شده است و بیان آن ازین قرار است: هرگاه چند جزء از اجزاء را ضمیمۀ یک جزء کنیم دو فرض میتوان کرد: الف - به جزء اول یعنی منضم الیه، چیزی افزوده شود. ب - به جزء اول چیزی افزوده نشود. این دو فرض را بر پیروان اثبات وجود جزء عرضه میداریم و سؤال می کنیم که آیا به جزء اول چیزی افزوده میشود یا نه ؟ در صورتی که جواب منفی باشد تداخل محال لازم می آید که تمام جهان جسمانی یک جزء باشد و در نتیجه جسمی موجود نباشد زیرا آنها جزء را جسم نمیدانند. و اگر جواب مثبت باشد یعنی آنکه بگویند به حجم جسم چیزی افزوده میشود و در نتیجه هر اندازه از اجزاء ضمیمه شود بر حجم جسم هم افزوده میشود (بر حجم منضم الیه) در این صورت قهراً برای هریک از آن اجزاء حجمی خواهد بود و تجزیه و تقسیم میشوند. (از فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 2 ص 104).
- برهان اًنّی، برهان و طریقۀ استدلال از راه معلول جهت کشف علت است و این نوع برهان، برهان اکتشافی است. (از فرهنگ علوم عقلی از دستورالعلماء ج 1 ص 236). هرگاه در برهان برای وجود نسبت اکبر به اصغر در خارج علتی نیز موجود باشد، آنرا برهان لمی گویند مانند هذا متعفن الاخلاط و کل متعفن الاخلاط محموم، فهذا محموم. که تعفن اخلاط همانطور که علتی است برای ثبوت حمی در ذهن، علتی نیز برای ثبوت حمی در خارج است. و هرگاه چنین نباشد و علتی برای نسبت جزدر ذهن نباشد آنرا برهان اًنی گویند مانند هذا محموم و کل محموم متعفن الاخلاط فهذا متعفن الاخلاط، که در این مورد حمی هرچند علتی برای ثبوت تعفن اخلاط در ذهن است ولی علتی در خارج نیست بلکه برعکس است. و گاهی استدلال را از علت به معلول، برهان لمی و از معلول به علت برهانی اًنی گویند. (از تعریفات جرجانی). برهان لمی، انتقال ذهن باشد از مؤثر به اثر و برهان اًنی، انتقال ذهن باشد از اثر به مؤثر. (یادداشت دهخدا). آنست که حد اوسط در آن علت حکم بود در ذهن فقط نه در نفس الامر، چنانکه گویند الاربعه منقسم بمتساویین کل منقسم بمتساویین فهو زوج فالاربعه زوج، پس حد اوسط که منقسم به متساویین است علت است برای حکم کردن زوج بر اربعه در ذهن فقط و آنرا برهان اًنی از آن گویندکه دلالت می کند بر انیت ثبوت حکم در نفس الامر نه بر لم و علت حکم. و بعضی به عبارت دیگر چنین تصریح لمی وانی کرده اند: برهان لمی آنست که از علت دلیل گیرند بطرف معلول چنانچه تعفن اخلاط علت است برای حمی درین مثال: زید متعفن الاخلاط و کل متعفن الاخلاط فهو محموم، فزید محموم. برهان انی آنست که از معلول دلیل گیرند بطرف علت چون: الجسم مؤلف، و کل مؤلف له مؤلف فالجسم له مؤلف، پس مؤلف به فتح لام معلول است و به کسر لام علت است. (غیاث). و رجوع به برهان لمی در همین ترکیبات شود.
- برهان برملتقی ̍، یکی از براهین ابطال جزء لایتجزا است و بیان آن چنین است که هرگاه سه جزء از آن اجزاء را فرض کنیم بنحوی که پهلو به پهلوی هم باشند و یکی یعنی جزء سوم بر ملتقای آن دو قرار گیرد دو شق و فرض پیش می آید: الف - آنکه جزء سوم که برملتقی است مماس دو جزء دیگر یعنی دو جزء پهلو به پهلو باشد. ب - آنکه جزء برملتقی مماس با دو جزء دیگر نشود. شق دوم خلاف فرض است زیرا فرض این است که جزء سوم برملتقی باشد و لازمۀ برملتقی بودن مماس بودن با دو جزء دیگر است، و با فرض صحت شق اول تجزیه لازم می آید. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 2 ص 104).
- برهان ترتّب، یکی از براهین ابطال تسلسل می باشد و بیان آن ازین قرار است: سلسلۀ غیرمتناهی مفروض از علل و معلول برحسب اقتضای ترتب بایستی بنحوی باشد که هرگاه هر یک از آحاد آن سلسله منتفی گردد مراتب بعدی آن نیز خودبخود منتفی گردد زیرا هر مرتبه از مراتب بعد مترتب بر مرتبۀ قبل است والا ترتیبی در کار نخواهد بود. این حکم در تمام مراتب سلسله جاری است بنابراین به حکم عقلی کلی میتوان گفت که تمام مراتب سلسله باید طوری باشد که هر مرتبه از مراتب قبل علت وجود مرتبۀ بعد خود باشد و با انتفاء آن مراتب بعدی نیز منتفی شوند و بنابراین ناچار باید مبدئی باشد که با فرض انتفاء آن تمام سلسله منتفی شود و با فرض وجود سلسله (یعنی فرض این است که سلسله موجود است) آن مبداءناچار باید طوری باشد که قبل از آن مرتبه و یا واحدی غیر آن نباشد والا باز هم احتیاج به مرتبۀ قبل خواهد داشت. و اگر فرض شود که چنین مبدئی اصولاً موجود نباشد زیرا وجود و عدم سلسله بنا بر آنچه مذکور شد بسته به آحاد مراتب قبل است، و بالاخره هرگاه منتهی به مبدئی که ازلی و ابدی و دائم الوجود باشد نگردد لازم می آید که هیچ یک از آحاد سلسله موجود نباشد و در نتیجه سلسله موجود نباشد و این خلاف فرض است. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 1 ص 150).
- برهان ترسی، دلیل ترسی. برهانی است برای اثبات تناهی ابعاد، و چون در این برهان دایره ای را به شکل ترس (سپر) به شش قسمت متساوی تقسیم کنند لذا بدین نام مشهور شده است. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- برهان تضایف، یکی از براهینی است که به منظور ابطال تسلسل اقامه شده است و بر اصل تقابل تضایف استوار است به این ترتیب: شکی نیست که تقابل میان علت و معلول تقابل تضایف می باشد، در این صورت اگر فرض شود که سلسلۀ علل و معلول منتهی به مبدئی که علت محض باشد نگردند و هر یک از مراتب سلسله را که فرض کنیم معلول ماقبل و علت مابعد خود باشد از دو جهت مورد توجه و نظر قرار میگیرند: الف - نظر به مراتب سلسله در جهت مبداء و ماقبل خود. ب - نظر به مراتب سلسله در جهت خلاف مبداء یعنی مابعد خود. هر یک از مراتب سلسله را که از جهت استنادآن به ماقبل خود مورد لحاظ قرار دهیم درمی یابیم که معلول محض است در صورتی که به حکم تضایف محال است که معلول بدون علت باشد و ناچار باید منتهی به علت محض گردد که خود معلول نباشد. در جهت دیگر یعنی از جهت استناد به مابعد خود چون به اعتبار و جهتی علت است لذا ذاتاً معلول است و تضایف حقیقی برقرار میشود میان علهالعلل و علت محض و معلول محض که معلول اخیر است. این برهان بطریق دیگر نیز بیان شده است. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 1 ص 149).
- برهان تطبیق، این برهان را فلاسفه برای اثبات تناهی ابعاد اقامه کرده اند و برای ابطال تسلسل نیز بکار برده شده است. ساده ترین روش و طریقۀ آن ازین قرار است: دو رشتۀ ممتد متوازی فرض میشود و قسمتی از یکی از آن دو رشتۀ مفروض قطع و جدا میشود و بعد رشتۀ مقطوع و ناقص منطبق بر رشتۀ غیرمقطوع میشود (از طرفی که از رشتۀ دیگر قسمتی قطع شده است) در این صورت مسلم است که رشته ای که قسمتی از آن قطع شده است بهمان اندازه که جدا شده است در طرف دیگر کوتاهتر از رشتۀ دیگر است و آن دیگر بهمان اندازه بزرگتر است و نتوان گفت که با این فرض هم هر دو متساویند زیرا تساوی کامل با ناقص عقلاً محال است و بحکم آنکه زائد بر متناهی به اندازۀ متناهی خود متناهی است در نتیجه لازم می آید که رشتۀ کامل و ناقص هر دو متناهی باشند. فرض دیگر آنکه بعد از قطع قسمتی از یکی از دو رشتۀ سؤال میشود که آیا رشتۀ مقطوع مساوی با رشتۀ غیرمقطوع است یا نه ؟ اگر جواب مثبت باشد تساوی کامل و ناقص لازم می آیدو اگر منفی باشد سؤال میشود چه اندازه بزرگتر است، ناچار جواب داده میشود که بمقدار مقطوع و در نتیجه بهمان اندازه بزرگتر است که از رشتۀ دیگر قطع شده است و این امر خود مستلزم متناهی بودن است. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 2 ص 8).
- برهان تمانع، برهانی است که متکلمان جهت اثبات توحید اقامه کرده اند، باین بیان که هرگاه در جهان وجود دو خدا موجود باشد قهراً هر یک مانع کار دیگری است و هر یک خلاف نظر دیگری میخواهد قدرت نمایی کند و خلاف او را اراده کند و در نتیجه هر یک مانع کار دیگری میشود و لازم آید که هیچ کاری انجام نشود و نظام جهان وجود برهم خورد. این برهان را متکلمان از آیات قرآن ’لو کان فیهما آلهه اًلا الله لفسدتا’ (22/21) گرفته اند. (فرهنگ علوم عقلی از دستورالعلماء ج 1 ص 243).
- برهان جهات، برهان جهات و تحدد یکی از براهینی است که جهت ابطال جزء لایتجزا اقامه شده است و خلاصۀ بیان آن اینست که هریک از اجزاء مفروض ناچار در حیّزی بوده و دارای اوضاعی خاص می باشد و بعبارت دیگر دارای جهات و حدود اوضاعی خواهد بود که عبارت از فوق و تحت و یمین و یسار و غیره باشد و ناچار هر یک از این جهات غیر از جهت دیگر است و این خود نوعی از تقسیم است. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 1 ص 103).
- برهان چرائی، دلیل ’لم’. (دانشنامۀ علائی ص 62 س 6). و رجوع به برهان لمی در همین ترکیبات شود.
- برهان حیثیّات، یکی از براهین ابطال تسلسل است و بیان آن بدین ترتیب است که هر یک از سلسلۀ علل و معلول را که در نظر قرار دهیم محصور بین دو حاصر است باین معنی که نسبت به ماقبل خود معلول و به مابعد خود علت است و محصور است بین مرتبۀ قبل و بعد و در نتیجه متناهی است، پس هر مرتبه و واحدی را که از سلسله مورد لحاظ قراردهیم همین حال را دارد یعنی محصور بین حاصرین است وچون ’حکم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز’ واحد است حکم یک مرتبه در تمام سلسله جاری است و در نتیجه تمام سلسله متناهی است و بعبارت دیگر مجموع آن سلسله ازمراتبی تشکیل شده است که هر یک محصور بین حاصرین و متناهی اند و بنابراین مجموع سلسله هم که از امور متناهی تشکیل شده است متناهی است و هر مرتبه ای را که مورد توجه قرار دهیم دارای بدایت و نهایت است و متناهی است، پس مجموع هم متناهی است. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 1 ص 150).
- برهان خاص ّالخاص، این برهان را جهت اثبات وجود هیولی اقامه کرده اند بدین بیان که گویند مبداء تمام موجودات یک موجود حقیقی است که واحد است و در آن شأنیت کثرت و تعدد نیست و از جملۀ موجودات ممکنه که ناشی از وجود واحد بسیطند ممتدند، و چون به حکم تناسب و سنخیت میان علل و معلول باید معلوم مناسب با علت خود باشد و این مناسب میان ممتد و صور جسمیه مفقود است و میان آنها با ذات حق هم هیچ مناسبتی نیست زیرا بیان شد که ذات او منزه از کثرت است و همین طور مابین صورت و عقول این تناسب و مناسبت نیست پس ناچار باید معلولی باشد که مناسب با موجود حقیقی باشد و آن هیولی است که بسیط است و غیرمرکب و مناسب است که از مبداء فیاض صادر شده و از جهت قبول امتدادش واسطه ای در صدور ممتد است. این برهان را کسانی که قائل به قدم هیولی هستند اقامه کرده اند. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 2 ص 134).
- برهان خلف، قیاس خلف. اثبات یک حکم از طریق اثبات دروغ بودن نقیض آن. رجوع به قیاس خلف در ردیف خود شود.
- برهان سلّمی، برهانی است که به آن ثابت می کنند در علم حکمت متناهی بودن ابعاد، و آنرا برهان سلمی از آن گویند که در آن شکلی می کشند بصورت سلّم برای اثبات مطلوب. تقریرش بر وجه اجمال آنکه اگر عدم تناهی ابعاد متحقق باشد البته ممکن بود که برآریم از یک مبداءو خط مانند دو ساق مثلث و هر قدر که آن خطها را بکشیم بعد فیمابین متزاید گردد... و بهمین ترتیب ثابت میگردد که آن بعد غیرمتناهی میان دو حاصر محصور است واین منافی عدم تناهی است زیرا که محصوریت تناهی را میخواهد پس چگونه عدم تناهی انفراج با وصف محصوریت متصور باشد، پس عدم تناهی ابعاد باطل میشود. (از غیاث اللغات). و رجوع به همین مأخذ شود.
- برهان صدیقین، یکی از براهین اثبات صانع و ذات واجب و توحید خدای عالم است. این برهان طریقه و روش انبیاء و اولیاء است که از وجود اثبات وجود کرده اند و ساده ترین بیان آن اینست: الف - وجود امر واحد عینی حقیقت بسیط است که اختلاف میان افراد آن به کمال و نقص و غنی ̍ و فقر است. ب - وجود متأصل در خارج بوده و ذومراتب است به اشدیت و اضعفیت و شدت و ضعف و مرتبت کمال و غایت شدت آن که اکمل و اتم ّ از آن نیست و متعلق به آن می باشد، مرتبت فوق التمام مرتبتی است که از لحاظ شدت و قوت و مدت و عدت نامتناهی است. ج - وجود تمام و تام قبل از وجود ناقص، و غنی ̍ قبل از فقر، و وجود قبل از عدم و فعل قبل از قوت است. د- مرتبت کمال و تمام هر شی ٔ عبارت از همان شی ٔاست با چیزی زیادتر و در حقیقت وجود کامل حاوی تمام مراتب مادون خود است که موجودات ناقصه باشند با امری زیادتر که کمال اوست و در نتیجه مرتبت کمال و تمام هر چیزی محتاج به مراتب ناقصه و مادون خود نیست. ه- موجودات بر دو قسمند، یا ناقصند و محتاج به مرتبت کمال خود و یا کاملند و مستغنی از مراتب ناقصۀ مادون خود زیرا واجد تمام مراتب است با امری زیادتر که کمال اوست و آن واجب الوجود است و مراتب ناقصۀ دیگر ممکناتند و بالجمله وجود یا تام الحقیقه و واجب الهویه است و یا ناقص و محتاج است. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 2 ص 3). و رجوع به همین مأخذ شود.
- برهان فصل و وصل، یکی از براهین اثبات وجود هیولی است و بیان آن مبنی بر مقدماتی چند است: الف - هیچ امری مقابل خود را قبول نمی کند یعنی هیچ امری با مقابل خود جمع نمیشود و بنابراین اتصال که مقابل انفصال است قبول انفصال نخواهد کرد زیرا انفصال اگر وجودی باشد ضد اتصال است و اگر عدمی باشد مقابل اتصال است از باب تقابل عدم و ملکه و در هر حال با اتصال جمع نمیشود. ب - قابل هر چیزی بعد از قبول آن هم باید مانند قبل از قبول موجود باشد و حال آنکه جسم متصل که دارای حالت اتصالی است بعد از انفصال ماندن قبل از انفصال نیست و بعبارت دیگر مانند حالت قبل از قبول نیست زیرا قبل از عروض انفصال متصل بوده و اکنون منفصل شده است. ج - بالحس ّ و الوجدان یک موجود متصل واحد را دونیم می کنیم و از آن دو امر متصل بوجود می آید و نمیتوانیم بگوئیم که امرمتصل واحد معدوم شده است و دو امر دیگری بوجود آمده است که مربوط بدان متصل واحد قبلی نیست زیرا همان بوده است که اکنون دونیم شده است و بحکم مقدمۀ اول آنچه قبول انفصال کرده است هیئت اتصالیه باشد و نمیتواند هیئت اتصالیه قابل انفصال باشد زیرا بعینه با مقبول خود که انفصال نیست موجود نیست و حال آنکه به حکم مقدمۀ دوم قابل باید با مقبول خود جمع شود در حال که اتصال زائل شده است و اکنون دو جسم شده است و در عین حال دو جسم که پدیدآمده است از همان یک جسم واحدقبلی است نه آنکه جسمی معدوم شده و دو جسم دیگر پدید آمده است پس در نتیجه آنچه موجب این همانی است یعنی انتساب دو جسم پدیدآمده به یک جسم قبلی است امری باید باشد که از جسم واحد قبلی در دو جسم پدیدآمدۀ بعدی موجود باشد و با اتصال و انفصال هر دو موجود باشد، این امر مسلم صورت جسمیه نیست زیرا صورت جسمیه به حکم مقدمۀ دوم قابل انفصال نیست و صورت اتصالیۀ جسمیه از بین رفته است و دو صورت جسمیۀ دیگر پدید آمده است و بنابراین آن امر باقی را در هر دو حال هیولی می نامیم که با متصل متصل و با منفصل منفصل است و در هر حال باقی است و قابل کون و فساد و اتصال و انفصال و سایر تحولات و تکونات است. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار).
- برهان قوّت و فعل، برهانی است برای اثبات وجود هیولی، بدین طریق که گویند جسم از آن جهت که جسم است و موجود است و دارای حالت و وجود اتصالی است و دارای صورت نوعیه است که فعلیت آن بدان می باشد و او دارای استعداد قبول فصل و وصل و کون و فساد و حالات طاریۀ دیگر است از حالاتی که بالفعل برای او مفقود می باشند و در شرایط خاص زمانی و مکانی و معدّات دیگر بطور متعاقب متوارد بر جسم میشوند و بنابراین هر جسمی را دو جهت است یکی جهت موجود و وضع فعلی آن و دیگر جهات دیگری که متورد بر آن میشوند که جهت قوت و استعداد آن باشد یکی جنبۀ وجوب بالفعل و دیگر جنبۀ امکان، و شی ٔ از آن جهت که بالقوه است بالفعل نمی باشد زیرا مرجع قوت به امر عدمی است و مرجع فعلیت به امر وجودی است پس آنچه جنبۀ قوت آنست هیولی است و آنچه فعلیت آنست صورت است. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 2 ص 130).
- برهان لمّی، برهانی است که حد اوسط در آن علت حکم بود در ذهن و نفس الامر چنانکه گویند هذا متعفن الاخلاط و کل متعفن الاخلاط فهو محموم فهذا محموم، پس حد اوسط که متعفن الاخلاط است علت است برای حکم محموم بر هذا در ذهن و نفس الامر. و آنرا برهان لمی از آن گویند که دلالت می کند بر لم و علت حکم در نفس الامر. (غیاث). و رجوع به برهان انّی در همین ترکیبات شود.
- برهان مرکّب، برهانی است که از دو یا چند قیاس ترکیب یافته مفید یک نتیجۀ نهایی باشد و خود منحل به چند برهان بسیط شود، چنانکه دیده میشود که نتیجۀ برهانی مقدمۀ قیاس دیگر قرار گرفته و همین طور تا بالاخره منتج به یک نتیجۀ نهائی شود و گاه در مقام اثبات مطلوب متوسل به برهان و جدل و خط بشوند و گاه قیاسی ترتیب دهند که مقدمات آن مخلوط از یقینیات و مشهورات و فطریات و وهمیات است. (از فرهنگ علوم عقلی از تفسیر مابعدالطبیعۀ ابن رشد ص 685).
- برهان مسامته،یکی از براهین اثبات تناهی ابعداد است باین بیان که از مرکز کره یک خط متناهی خارج میشود و موازی با آن خط دیگر غیرمتناهی از خارج کره رسم میشود و کره حرکت می کند بطوری که خط خارج از مرکز مسامت با خط غیرمتناهی خارج از خارج کره قرار گیرد ناچار باید در خط غیرمتناهی نقطه ای باشد که اولین نقطۀ مسامته باشد و وجود چنین نقطه ای با فرض غیرمتناهی بودن خط خارج از خارج مرکز کره محال است زیرا هر نقطه ای که در خط غیرمتناهی فرض شود که اولین نقطۀ مسامته باشد مافوق آن نقطۀ دیگری هست که ممکن است آن اولین نقطۀ مسامته باشد و خط خارج از خارج کره در آن نقطه مسامت شده باشد قبل از مسامت شدن آن با نقطۀ زیرین و با فرض غیرمتناهی بودن هر نقطه ای که فرض کنیم فوق آن نقطه ایست که ممکن است اولین مسامته باشد و فوق آن نیز، و در نتیجه نمیتوان اولین نقطۀ مسامته را تعیین کرد و لازم می آید که مسامته حاصل نشود. (از فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 2 ص 7).
- برهان مقابله، این برهان برای ابطال وجود جزء بکار برده میشود بدین طریق که فرض می کنیم مقدار زیادی از اجزاء لایتجزا صفحه ای را تشکیل دهند که دارای عمق نباشد (بنابر فرض) و بعد نوری بدان بتابد، قطعاً طرفی که مقابل نور است و نور بدان میتابد غیر از طرف دیگر است و این خود انقسام است. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 2 ص 104).
- برهان وسط وطرف، این برهان را گاه برای ابطال جزء اقامه کرده اند و گاه بمنظور اثبات تناهی سلسلۀ علل و معلول بکار برده اند و در هر یک از دو مورد بیان و طریقۀ آن با مورد دیگر متفاوت است. طریقۀ بیان آن بمنظور ابطال وجود جزء لایتجزا چنین است که سه جزء از اجزای لایتجزای مفروض را پهلوی هم می گذاریم، در این صورت دو شق و فرض پیش می آید: الف - جزء وسط حاجب از تماس وبرخورد با دو جزء از دو طرف باشد. ب - جزء وسط حاجب و مانع از تماس و برخورد دو طرف نباشد. فرض دوم مستلزم تداخل است و معنای تداخل این است که چند جزء یا جسم در یک جزء داخل شوند بطوری که به حجم جزء یا جسم اول یعنی متداخل فیه هیچ افزوده نگردد. این امر محال است زیرا با این فرض تمام اجسام در یک جزء قرار گیرند و شق اول که فرض حاجب و مانع بودن جزء وسط از تماس است موجب تقسیم و بلکه خود تقسیم است زیرا لازمه اش این است که جزء وسط یک طرفش مماس با یکی از دو جزء دردو طرف باشد و طرف دیگرش با جزء دیگر و این خود تقسیم است. اما طریقۀ آن برای ابطال تسلسل چنین است که گویند: هرگاه سلسلۀ علل و معلول غیرمتناهی باشند لازم می آید اوساطی باشد بدون اطراف زیرا هر یک از آحادو مراتب سلسله وسط است میان سابق و لاحق از آن جهت که معلول سابق و علت لاحق است بطور بی نهایت مفروض و هریک از آنها که بدین سانند یعنی از جهتی علت و از جهت دیگر معلول باشند و در نتیجه لازم می آید که همه اوساط باشند در صورتی که هر وسطی را طرفی است و وجود وسطبدون طرف محال است پس ناچار باید طرفی باشد که خود از جهتی دیگر وسط نباشد یعنی علتی باشد که خود معلول از چیزی دیگر نباشد و طرف همه اوساط باشد زیرا وسطمضاف طرف است و متضایفان باید متکافئان باشند و محال است وجود وسطی بدون طرف و طرفی بدون وسط. (فرهنگ علوم عقلی از شفا ج 2 ص 567 و اسفار ج 2 ص 104)
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ)
مقراض بزرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شهری است به آذربایجان. (منتهی الارب). از اعمال بردع از بلاد ارمینیه است. (یادداشت مؤلف). شهری است خرد و آبادان و با نعمت (به اران) . (حدود العالم). شهرکی است در اقصای آذربایجان در چهارده فرسنگی بردعه. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
درد و فضله و سفل چیزی. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تیره ای از اسیوند هفت لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
تثنیۀ برد در حالت نصبی و جری، بمعنی صبح و شام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حدیث: من صلی البردین دخل الجنه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ ی یِ)
دهی است از بخش حومه سوسنگرد شهرستان دشت میشان. سکنۀ آن 140 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجیه. (قرن ششم قبل از میلاد) کمبوجیه پس از جلوس (529 قبل از میلاد) وی را مخفیانه کشت. هنگامی که کمبوجیه در مصر بود گوماتای مغ خود را بردیا معرفی و قیام کرد و بهمین مناسبت به بردیای دروغین معروف است. (دایره المعارف فارسی). داریوش کبیر این مرد را کشت.
- بردیای دروغین، گوماتای مغ. رجوع به گوماتا و داریوش کبیر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَیْ یا)
موضعی یا نهری است در شام. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ستاره ایست و گویند مشتری است. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب). ستارۀ مشتری. (ناظم الاطباء). هرمزد. اورمزد. زاوش. (یادداشت مؤلف). سعد اکبر. و آن یکی از سیارات سبع است. برجیس بکسرو جیم عربی ستارۀ مشتری که بر فلک ششم تابد و سعد است و آنرا قاضی فلک گویند و خانه او قوس و حوت است و این معرب برجیس بفتح باء است چرا که وزن فعلیل بالفتح در کلام عرب نیامده. (غیاث اللغات) :
مه و خورشید با برجیس و بهرام
زحل با تیرواره (زهره) بر کرزمان.
دقیقی (فرهنگ اسدی).
حسودت در ید بهرام فیرون
نظر زی تو ز برجیس فرارون.
دقیقی.
چشمۀ آفتاب و زهره و ماه
تیر و برجیس و کوکب و بهرام.
خسروی (صحاح الفرس).
در میان مهد چشم من نخسبد طفل خواب
تا نبینم روی آن برجیس رای تهمتن.
منوچهری.
بچه یی دارم در ناف چو برجیسی
با رخ یوسف و بوی خوش بلقیسی.
منوچهری.
زبر باز بهرام و برجیس و باز
زحل آنکه تخم بلا و جفاست.
ناصرخسرو.
ناصح ناصح تو برجیس است
حاسد حاسد تو کیوان است.
مسعودسعد.
من چو برجیس زحوت آمده ام
سرطان مستقری خواهم داشت.
خاقانی.
برجیس موسوی کف و کیوان طور حلم
هارون آستانۀ گردون مکان اوست.
خاقانی.
هر دو برجیس علم و کیوان حلم
هر دو خورشید جود و قطب وقار.
خاقانی.
برجیس به مهر او نگین داشت
کاقبال جهان در آستین داشت.
نظامی.
یزک داری ز لشکرگاه خورشید
عنان افکند بر برجیس و ناهید.
نظامی.
داده هر کوکبی شهادت خویش
همچو برجیس بر سعادت خویش.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
ابومنادبن منصور بن بلکین بن زیری بن مناد حمیری صنهاجی (374- 406 هجری قمری)، یکی از امرای آل زیری است که در افریقیه یعنی تونس و جزائر و در قسمتی ازطرابلس غرب، تحت تابعیت ملوک فاطمی فرمان فرمائی میکردند، در سال 286 هجری قمری بادیس پس از درگذشت پدر بمقام اقتدار نشست و در زمان حاکم بامراﷲ فاطمی 20 سال فرمانفرمائی نمود، با عم خود و با قوم زناته محاربات چندی کرد، در این وقت طرابلس غرب از اطاعت وی سر باززده بود از اینرو برای سرکوبی آنان روان شد و در همین اوقات وفات یافت و پسرش معز جانشین وی گردید، (قاموس الاعلام ترکی ج 2)، رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 137و ترجمه مقدمۀ ابن خلدون چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1336 هجری شمسی ص 583 و معجم الانساب ج 4 ص 464 شود
لغت نامه دهخدا
نام شهری از اقلیم سوم در افریقیه، رجوع به بادس و الحلل السندسیه ج 1 صص 63 - 69 و مقدمۀ ابن خلدون ص 113، 124 و 316 شود، قسمی از بید، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
لهجه ای از پاتیس که نوعی پارچه است
لغت نامه دهخدا
(طَ)
یکی از ملوک روم که یک سال پادشاهی کرد. (مجمل التواریخ والقصص ص 133)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ رَ)
دهی است از دهستان بهنام پازوکی بخش ورامین شهرستان تهران، واقع در پانزده هزارگزی شمال باختری ورامین و دوهزارگزی خاور راه شوسۀ ورامین به تهران. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 333 تن سکنه. آب آن از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و صیفی است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. تپه ای از آثار قدیم دارد. راه آن از طریق قره چک ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
یونانی، بمعنی محیط. (مفاتیح). فکۀ بزرگی است از آلات حیل در داخل او محوری که بدان سنگینی ها بردارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برعیس
تصویر برعیس
شکیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برجیس
تصویر برجیس
ستاره مشتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردیق
تصویر بردیق
نادان، ناآگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردیس
تصویر پردیس
((پَ))
فردوس، بستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برجیس
تصویر برجیس
((بِ))
سیاره مشتری، اورمزد
فرهنگ فارسی معین
مشتری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ارم، بهشت، جنان، جنت، خلد، فردوس، مینو، نعیم
متضاد: دوزخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان کمررود شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی