جدول جو
جدول جو

معنی بردیس - جستجوی لغت در جدول جو

بردیس
ابر تن (متکبر) برتن برمنش پا تیاوند
تصویری از بردیس
تصویر بردیس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زردیس
تصویر زردیس
(دخترانه)
به شکل زر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بردیا
تصویر بردیا
(پسرانه)
نام دومین پسر کوروش پادشاه هخامنشی و برادر کمبوجیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهدیس
تصویر بهدیس
(دخترانه)
خوش رنگ، خوشگل، مانند به (به میوه ای خوش عطر و بو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فردیس
تصویر فردیس
(دخترانه)
بهشت، بوستان، پردیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پردیس
تصویر پردیس
(دخترانه)
بهشت، باغ و بستان، فردوس، باغ، بستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بردی
تصویر بردی
پاپیروس، گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، کلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردیس
تصویر پردیس
باغ، بستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برجیس
تصویر برجیس
سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، زاوش، زوش، زاووش، قاضی فلک، ژوپیتر، هرمز، زواش، سعد السّعود، سعد اکبر، اورمزد، قاضی چرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ردیس
تصویر ردیس
سنگ انداز، دور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردس
تصویر بردس
مرد خبیث و گردنکش
فرهنگ لغت هوشیار
پیزر (درگویش اسپهانی) تک جگن نیل از گیاهان ذوخ گیاهی از تیره جگن ها جزو رده تک لپه ییها که ارتفاعش از 2 تا 4 متر میرسد و جزو گیاهان نی مانند و بسیار زیباست. در انتهای ساقه هایش انشعابات چتر مانند جالبی بوجود آمده است. اصل این گیاه محتوی مواد ذخیره ییست که بمصرف تغذیه زارعان و دهقانان میرسد. از الیاف ساقه های قابل انعطاف این گیاه یک نوع کاغذ می سازند پاپیروس بابیروس ابردی درخت کاغذ مصری جگن نیل پاپروس حقی حفاء. نوعی خرمای خوب سنگ اشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برجیس
تصویر برجیس
ستاره مشتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردیق
تصویر بردیق
نادان، ناآگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برعیس
تصویر برعیس
شکیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردیس
تصویر پردیس
((پَ))
فردوس، بستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برجیس
تصویر برجیس
((بِ))
سیاره مشتری، اورمزد
فرهنگ فارسی معین