جدول جو
جدول جو

معنی بردکوه - جستجوی لغت در جدول جو

بردکوه
(بَ)
دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون و سکنۀ آن 100 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
بالای کوه، روی کوه، آن طرف کوه، آن روی کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
شکوهمند، باجلال
فرهنگ فارسی عمید
(بَ یَ)
دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنۀ آن 215 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
کوه بلند. کوه رفیع:
بیامد دمان از میان گروه
چو نزدیک تر شد بدان برزکوه.
فردوسی.
لشکر تو چو موج دریااند
سپهی کش چو برزکوه کلان.
ابوالفرج رونی.
لغت نامه دهخدا
(بُ)
البرز. (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دامنۀ کوه. سینۀ کوه: اسطهبانات شهرکی است بناحیت پارس به براکوه نهاده. (حدود العالم). اوش جایی آبادان است و بسیارنعمت و مردمانی جنگی و به براکوه نهاده است. (حدود العالم). شومان شهری است استوار و به براکوه نهاده است. (حدود العالم).
گذر بودمان بر براکوه تون
ز شهر آمدیم از سحرگه برون.
(دستورنامۀ نزاری قهستانی چ روسیه ص 66) ، ترسیدن. بیم داشتن. واهمه کردن:
نباشم بدین محضر اندر گوا
نه هرگز براندیشم از پادشا.
فردوسی.
تو ای بهمن جادوی تیره جان
براندیش از کردگار جهان.
فردوسی.
چون از آن روز برنیندیشی
که بریده شود در او انساب.
ناصرخسرو.
براندیش از افتان و خیزان تب
که رنجور داند درازی شب.
سعدی.
رجوع به اندیشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام یکی از دهستانهای بخش جغتای شهرستان سبزوار است. این دهستان در دامنۀ شمالی کوه صدخرو و اندقان واقع است. به این جهت براکوه نامیده میشود که کلیۀ آبادیهای دهستان در داخل کوه واقع شده است، آب کلیۀ آبادی های دهستان از رودخانه های محلی و چشمه سارها تأمین میشود و کمتر قنات در این دهستان دیده میشود. از ده آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس آنها 8963 نفر است. مرکز دهستان برغمد است که در 55 هزارگزی خاور جغتای واقع است. در این دهستان معدن زاج سیاه و سرب وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کوه مانند حصار و بارو. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
چه گوئید گفتا در این بند کوه
که آورد از اندیشه ما را ستوه.
نظامی، نامی از نامهای صفات الهی:
که مرا دید رازدار خدای
حاجب کردگار بنده نواز.
ناصرخسرو.
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان باشتن است که در بخش داورزن شهرستان سبزوار واقع است و 353 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
نام کوهی است در ولایت مازندران. (برهان). نام کوهی است از کوههای دامغان گرد و پهن و بر بالای آن دژ بوده. وقتی ملاحده در آنجا اجتماعی داشتندو فساد میکردند بالاخره قلع و قمع شدند. (آنندراج). نام کوهی است در نواحی ری. (غیاث). در جنوب قریۀ ’گلیجان’ نزدیک کوه ’لیمرز’. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 20). گردکوه آن را دزگنبدان گفته اند. سه فرسنگ است به دامغان پیرامون او منصورآباد و مهات و رستاق است. زراعات و محصول بسیار دارد. (نزهه القلوب ص 161). یکی از قلاع مستحکم اسماعیلیان، یعنی گردکوه یا دزگنبدان را که تا دامغان سه فرسخ فاصله است محصور نمود. (تاریخ مفصل ایران ج 1 ص 1714) : بعد از این گشتاسب اسفندیار را بند برنهاد و به دزگنبدان بازداشتش و آن گردکوه است. (مجمل التواریخ و القصص ص 52).
هر یکی چون ملحدان گردکوه
کارد میزد پیر خود رابی ستوه.
مولوی.
او را (اسفندیار را) محبوس کرد به قلعۀ گردکوه که آن را مرزگنبدان خوانند. (تاریخ گزیده ص 97). و رجوع به تاریخ گزیده ص 498، 518و 527 شود.
سرین شاه سمنان در بزرگی
تو گویی گردکوه دامغان است.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
براکوه: هر، شهرکیست به برکوه نهاده و با آبهای بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است. سکنه 448تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از براکوه
تصویر براکوه
سینه کش کوه دامنه کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وردوکه
تصویر وردوکه
خانه ای که باچوب و علف پوشیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
آنسوی کوه، آنجانب کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براکته
تصویر براکته
فرانسوی برگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
با جلال باعظمت باابهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند کوه
تصویر بند کوه
کوه مانند حصار و بارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
((شُ))
باعظمت، باابهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
((پَ))
براکوه، آن جای از کوه که عمیق است و آب به سوی آن سرازیر شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابرکوه
تصویر ابرکوه
ابرقو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرشکوه
تصویر پرشکوه
مجلل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
Opulent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
weelderig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
富丽堂皇的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulentny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
розкішний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
роскошный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
หรูหรา
دیکشنری فارسی به تایلندی