جدول جو
جدول جو

معنی برجهانیده - جستجوی لغت در جدول جو

برجهانیده(بَ جَ دَ / دِ)
نعت مفعولی از برجهانیدن. رجوع به برجهانیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ ءَ رَ)
جهانیدن. باعث برجهیدن گشتن. (ناظم الاطباء). برخیزانیدن. (آنندراج). بجستن داشتن. ایثاب. (المصادر) (منتهی الارب). انزاء. (منتهی الارب). رجوع به جهانیدن شود، برای چه:
ببینم که رومی سواران که اند
سپاهی سپاهند یا برچه اند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گُ جَ دَ / دِ)
نعت فاعلی است از برجهانیدن. رجوع به برجهانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
رجوع به برجهانیدن و جهاندن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
خراب کرده. ویران ساخته. (آنندراج) (برهان). ویران کرده. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
جست وخیزکننده. جهنده. رجوع به جهنده شود.
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
رهانده. نجات داده شده. خلاص گردانده. (از یادداشت مؤلف). نقذ. (منتهی الارب). رجوع به رهانده و رهانیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جهانیده
تصویر جهانیده
بجستن واداشته پرش داده شده
فرهنگ لغت هوشیار