- بربر
- بربرنگاه کردن بکسی مستقیما بچشم او نگاه کردن
معنی بربر - جستجوی لغت در جدول جو
- بربر
- وحشی، ویژگی حیوانی که اهلی نشده و از انسان گریزان باشد
- بربر ((بِ بِ))
- حالتی است برای نگاه کردن و آن مستقیم و معنی دار به کسی یا چیزی نگاه کردن است
- بربر
- Barbarian
- بربر
- варвар
- بربر
- Barbar
- بربر
- варвар
- بربر
- barbarzyńca
- بربر
- bárbaro
- بربر
- barbaro
- بربر
- bárbaro
- بربر
- barbare
- بربر
- barbaar
- بربر
- คนเถื่อน
- بربر
- barbar
- بربر
- كهرباءٌ
- بربر
- बर्बर
- بربر
- ברברי
- بربر
- mwitu
- بربر
- বর্বর
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زبانی از خانوادۀ زبان های سامی - حامی که با زبان عربی مخلوط شده و قسمت عمدۀ لغات آن عربی است
نوعی نان سنتی ضخیم، این نوع نان پس از انقلاب مشروطه، به وسیلۀ قوم بربر در برخی شهرهای ایران رواج یافت
نوعی نان سنتی ضخیم، این نوع نان پس از انقلاب مشروطه، به وسیلۀ قوم بربر در برخی شهرهای ایران رواج یافت
منطبق، مساوی، مطابق، معادل
باردار ومیوه دار، مثمر
هندی سپستان از گیاهان دارویی سپستان
در کنار، در سینه
بلبل
حمال
مساوی، علی السویه، معادل، یکسان، بتساوی