جدول جو
جدول جو

معنی بربر - جستجوی لغت در جدول جو

بربر
وحشی، ویژگی حیوانی که اهلی نشده و از انسان گریزان باشد
تصویری از بربر
تصویر بربر
فرهنگ فارسی عمید
بربر
(اُ)
هرزه گویی و پرگویی و لجاجت. (برهان) ، شبوط نوعی از ماهی نرم بدن خردسر، باریک دم، گشاده میان بر شکل بربط. (منتهی الارب)
حجام و جراح و سرتراش. (ناظم الاطباء).
- بربرخانه، بربر دکان. دکان سرتراشی. (ناظم الاطباء). سلمانی. آرایشگاه
لغت نامه دهخدا
بربر
(بَ بَ)
ایلات ساکن سرحد ایران و افغانستان را بدین نام خوانند. (فرهنگ فارسی معین).
- بربر زمین، سرزمین بربر:
ز بربر زمین تا بخاور درون
ز یک ماهه ره داشت کشور فزون.
اسدی (گرشاسب نامه) ، آرایش که بالای در باشد. (آنندراج). زینت های بنایی جلو درهای عمارت. (ناظم الاطباء) :
در او افراشته درهای سیمین
جواهر برنشانده بربلندین
سعادت همچو دولت پادشه را
بود دایم ملازم بر بلندین.
شمس فخری
طایفه ای از طوایف قشقائی. این طایفه مرکب از 150 خانوار است که درحوالی سمیرم سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان)
از کلمه یونانی باربار بمعنی غیریونانی مانند عجم بمعنی غیر عرب. (یادداشت بخط مؤلف). آتنی ها غیر یونانی را بربر میگفتند چنانکه درداستانهای ما غیر ایرانی را تور گفته اند و عرب غیر عرب را عجم، غالباً تصور میکنند که بربر یونانی بمعنی وحشی است ولی تصور نمیرود که چنین باشد زیرا در جائی از کتاب هرودوت گوید: لاسدمونی ها (اهالی شبه جزیرۀپلوپونس) پارس ها را بجای بربر خارجی گویند. رجوع به بربری شود. از اینجا منطقی است استنباط کنیم که آتنی ها بجای خارجی بربر می گفتند. (ایران باستان ص 78)
لغت نامه دهخدا
بربر
(بُ بُ)
در تداول عامه، بوربور: یک ایل بربر، عده کثیر. مثل ایل بربر، جماعتی بسیار بی ادب و بسیارخوار. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به بور بور شود
لغت نامه دهخدا
بربر
(بُ بُ)
مرد بسیارآواز. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بربر
(بِ بِ)
خیره و زل زل و مات مات. بر و بر.
- بربر بروی کسی نگاه کردن، در تداول، خیره و بی حرکتی در چشم، در چیزی نگریستن. به خشم در کسی یا چیزی نگاه کردن. بی ظهور و بروز اثری از غم و یا سرور یا رضا و رد یا قبول در چشم نظاره کردن. مات مات بروی او دیدن. زل زل نگاه کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : مثل خر بربر نگاه کردن. (یادداشت بخط مؤلف).
- بربر دیدن، بی حرکتی در چشم ثابت بجایی یا کسی نگریستن. زل زل نگریستن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به بر و بر شود
لغت نامه دهخدا
بربر
(بِ بِ)
کلمه ای است که بدان گوسپندان را خوانند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بربر
دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران، در جلگه واقع شده و معتدل است. سکنۀ آن 216 تن. آب آن از قنات و سیاه آب ابراهیم آباد و محصول آن غلات، صیفی، چغندرقند، انگور، بنشن، کرچک، و شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و جوال بافی است. راه فرعی ودبستان شش کلاسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
بربر
بربرنگاه کردن بکسی مستقیما بچشم او نگاه کردن
تصویری از بربر
تصویر بربر
فرهنگ لغت هوشیار
بربر
((بِ بِ))
حالتی است برای نگاه کردن و آن مستقیم و معنی دار به کسی یا چیزی نگاه کردن است
فرهنگ فارسی معین
بربر
بی فرهنگ، نافرهیخته، نامتمدن، وحشی
متضاد: متمدن، فرهیخته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بربر
بربريٌّ
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به عربی
بربر
Barbarian
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بربر
barbare
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بربر
از دهکده های فخر عمادالدین واقع در استرآباد رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی
بربر
barbaro
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بربر
варвар
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به روسی
بربر
Barbar
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به آلمانی
بربر
варвар
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بربر
barbarzyńca
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به لهستانی
بربر
野蛮人
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به چینی
بربر
বর্বর
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به بنگالی
بربر
وحشی
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به اردو
بربر
bárbaro
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بربر
mwitu
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بربر
barbar
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بربر
야만인
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به کره ای
بربر
野蛮人
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بربر
bárbaro
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بربر
बर्बर
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به هندی
بربر
barbar
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بربر
คนเถื่อน
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به تایلندی
بربر
barbaar
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به هلندی
بربر
ברברי
تصویری از بربر
تصویر بربر
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بربری
تصویر بربری
زبانی از خانوادۀ زبان های سامی - حامی که با زبان عربی مخلوط شده و قسمت عمدۀ لغات آن عربی است
نوعی نان سنتی ضخیم، این نوع نان پس از انقلاب مشروطه، به وسیلۀ قوم بربر در برخی شهرهای ایران رواج یافت
فرهنگ فارسی عمید