جدول جو
جدول جو

معنی برباریس - جستجوی لغت در جدول جو

برباریس
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، زرک، اترار، زارج، سرشک، امبرباریس، زراک، انبرباریس، دارشک، زراج
تصویری از برباریس
تصویر برباریس
فرهنگ فارسی عمید
برباریس(بَ)
بربریس. انبرباریس. (منتهی الارب). زرشک. (ابن بیطار در کلمه آارغیس). امپرباریس. (تاج العروس) (ناظم الاطباء). امبرباریس. باریس. انبر. زرنگ. (تاج العروس). زرشک. (ناظم الاطباء). رجوع به بربریس و رجوع به زرشک شود
لغت نامه دهخدا
برباریس
زرشک
تصویری از برباریس
تصویر برباریس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بر اریب
تصویر بر اریب
بر (به) اریب به معنی به صورت مایل و کج، برای مثال یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی - مجمع الفرس - اریب)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
صبر، تحمل، تاب وطاقت، شکیبایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبرباریس
تصویر انبرباریس
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، دارشک، زرک، زراک، سرشک، زارج، امبرباریس، برباریس، زراج، اترار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امبرباریس
تصویر امبرباریس
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، زرک، زراک، انبرباریس، برباریس، زارج، دارشک، زراج، سرشک، اترار
فرهنگ فارسی عمید
(اَمْ بَ)
زرشک. (از یادداشت مؤلف). امبربارس. امیربارس. (شعوری ج 1 ورق 111الف). بپارسی زرشک خوانند و زارج و زرنگ هم خوانند. بهترین آنست که بغایت خود رسیده باشد. (از اختیارات بدیعی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). هو الزرشک و منه مدور احمر سهلی و اسود مستطیل رملی او جبلی و هو اقوی. (قانون ابوعلی سینا مقالۀ 2 از کتاب 2 ص 159)
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
امبرباریس. انبرباریس. زرشک. (از یادداشت بخط مؤلف). نام درختی است یا میوۀ آن. (آنندراج). مأخوذ از ترکی. میوه ای سرخ رنگ وترش که بزبان فرانسه گروزی گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رئیس خواجه سرایان. (قاموس کتاب مقدس) ، لقب یکی از رجال دولت آشور یا بابل است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برباران
تصویر برباران
کشت زاری که در هنگام باران کشته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر باریس
تصویر بر باریس
زرشک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
بارکشی، تحمل تاب و طاقت، صبر شکیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبرباریس
تصویر انبرباریس
لاتینی تازی شده زرشک هراش بند از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
بارکشی، صبر، شکیبایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
صبر، تحمل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنبرباریس
تصویر آنبرباریس
زرشک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
Forbearance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
patience
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
geduld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
인내
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
忍耐
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
סבלנות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
सहनशीलता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
kesabaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
ความอดทน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
терпимость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
Geduld
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
tolerancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
pazienza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
paciência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
忍耐
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
cierpliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
терпіння
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بردباری
تصویر بردباری
tahammül
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی