- برانداخته
- از میان رفته نابود شده، ملغی شده ملغی
معنی برانداخته - جستجوی لغت در جدول جو
- برانداخته
- از میان رفته، نابود شده، منقرض، برافتاده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از میان بردن نابود کردن، رسم و عادتی را از بین بردن قانون و مقرراتی را ملغی کردن، منقرض کردن (پادشاهی دولت سلسله)
تحریک شده تحریض گردیده
جرانداختن کسی را. بغضب آوردن او را اوقات ویرا تلخ کردن: (فلانی از بس بیهوده اصرار کرد جرم انداخت) (یکی بود یکی نبود)
وادار شده، تحریک شده
برافکندن، از میان بردن، نابود کردن، رسم و عادت یا قانونی را از بین بردن
منسوخ کردن از مد انداختن، از بین بردن نیست و نابود کردن
بفراخور، با ندازه
تیماج سختیان ساغری سوخته کیمخت
افکنده پرتاب شده پرت شده، رای زده مشورت شده
افکنده، افتاده، پرت شده