جدول جو
جدول جو

معنی برافرازنده - جستجوی لغت در جدول جو

برافرازنده(گُ یَ دَ / دِ)
بلندکننده. بالابرنده.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از براندازنده
تصویر براندازنده
نابود کننده، ازمیان برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افرازنده
تصویر افرازنده
بلند کننده، بالابرنده
فرهنگ فارسی عمید
(سَ دَ / دِ)
آنکه برمی افرازد. (ناظم الاطباء). برافرازنده. و رجوع به برافرازنده شود
لغت نامه دهخدا
(فَدَ / دِ)
فروزنده. رجوع به فروزنده شود، همانند کوه برف در فربهی و سپیدی:
تنش چون کوه برفین تاب میداد
ز حسرت شاه را برفاب میداد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ دَ / دِ)
بلندکننده، سخن بد گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، غیبت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غیبت کسی کردن. (آنندراج) ، شتر خردسال دادن، تنک و باریک گردانیدن شمشیر را، تیز کردن شمشیر را، فرش گستردن جهت کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گسترانیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، فراشناک گردیدن جای، قفل کردن در را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). در قفل کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا