ابراهیم خلیل الله : بزرگی که با آسمان همبر است ز نسل براهیم پیغمبر است. فردوسی. نبیرۀ سماعیل پیغمبر است که پور براهیم نیک اختر است. فردوسی. یافت احمد بچهل سال مکانی که نیافت به نود سال براهیم ازآن عشر عثیر. ناصرخسرو. اندیشه کن از حال براهیم وز قربان وان عزم براهیم که برّد ز پسر سر. ناصرخسرو. تمثال تو چون دست براهیم پیمبر مر بتکده ها را در و دیوار شکسته. سوزنی. بت شکن همچو براهیم شو ار میخواهی که ترا آتش سوزنده گلستان گردد. خاقانی. بمعماری کعبه چون دست برد زمانه براهیم پنداشتش. خاقانی. مهد براهیم چه رای اوفتاد نیمه ره آمد دو سه جای اوفتاد. نظامی. زلف براهیم و رخ آتشگرش چشم سماعیل و مژه خنجرش. نظامی. بصحف براهیم ایزد شناس کزان دین کنم پیش یزدان سپاس. نظامی. رجوع به ابراهیم خلیل الله شود.
ابراهیم خلیل الله : بزرگی که با آسمان همبر است ز نسل براهیم پیغمبر است. فردوسی. نبیرۀ سماعیل پیغمبر است که پور براهیم نیک اختر است. فردوسی. یافت احمد بچهل سال مکانی که نیافت به نود سال براهیم ازآن عشر عثیر. ناصرخسرو. اندیشه کن از حال براهیم وز قربان وان عزم براهیم که برّد ز پسر سر. ناصرخسرو. تمثال تو چون دست براهیم پیمبر مر بتکده ها را در و دیوار شکسته. سوزنی. بت شکن همچو براهیم شو ار میخواهی که ترا آتش سوزنده گلستان گردد. خاقانی. بمعماری کعبه چون دست برد زمانه براهیم پنداشتش. خاقانی. مهد براهیم چه رای اوفتاد نیمه ره آمد دو سه جای اوفتاد. نظامی. زلف براهیم و رخ آتشگرش چشم سماعیل و مژه خنجرش. نظامی. بصحف براهیم ایزد شناس کزان دین کنم پیش یزدان سپاس. نظامی. رجوع به ابراهیم خلیل الله شود.
جمع واژۀ مرسوم به معنی کتاب مطبوع است. (از متن اللغه). جمع واژۀ مرسوم، به معنی مکتوب است و عامه مراسم و مراسیم را به مکاتیب ولاه اختصاص داده اند. (از اقرب الموارد). فرامین و مکاتیب بزرگان و امراء: من خود (مقریزی) مشاهده کردم مراسیمی که از ملک المنصور قلاور صادر شده بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی)
جَمعِ واژۀ مرسوم به معنی کتاب مطبوع است. (از متن اللغه). جَمعِ واژۀ مرسوم، به معنی مکتوب است و عامه مراسم و مراسیم را به مکاتیب ولاه اختصاص داده اند. (از اقرب الموارد). فرامین و مکاتیب بزرگان و امراء: من خود (مقریزی) مشاهده کردم مراسیمی که از ملک المنصور قلاور صادر شده بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی)