- برازنده
- متناسب
معنی برازنده - جستجوی لغت در جدول جو
- برازنده
- ورجاوند
- برازنده
- اسم برازنده، شایسته لایق زیبنده: شغل برازنده، متناسب شکیل: اندام برازنده
- برازنده
- شایسته، لایق، زیبنده، مناسب
- برازنده ((بَ زَ دَ))
- شایسته، زیبنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه برازنده ولایق نیست
بلند کننده، بالابرنده
آرایش دهنده، نظم دهنده
کسی که از روی ناز و تکبر راه می رود، خرامنده، برای مثال دلیری کند با من این نادلیر / چو گور گرازنده با شرزه شیر (نظامی۵ - ۸۲۳)
آرایش دهنده، پیرایش کننده
افرازنده بلند کننده، گشاینده، مسدود کننده بند کننده
از روی ناز و تکبر خرامنده: دلیری کند با من آن نا دلیر چو گور گرازنده با شرزه شیر. (نظامی)
بلند کننده، گشاینده، مسدود کننده
بازی کننده، مقابل برنده
بازی کننده، مقابل برنده، کسی که در مسابقه، قمار و مانند آن شکست بخورد
تناسب
منتخب
لمس کننده، حس لامسه
مبتدی، منشی
آنکه آرایش دهد
مطمئن
زیبائی، لیاقت، سزاواری
برادری که با برادر دیگر یا خواهر خویش از یک پدر و مادر نباشد
دمنده نفس دمنده، طلوع کننده طالع (ستارگان)، پدید شونده (صبح سپیده)، سخن گوینده، غضبناک شونده خشمگین گردنده، روینده سبرشونده
اسم برداشتن، کسی که چیزی را از جایی بردارد
بنا کننده، آفریننده
انتخاب شده، منتخب، چشم وچراغ، دست چین، گزیده
بمقام بالا وبرتر رساننده