- برآورد
- تخمین، محاسبه
معنی برآورد - جستجوی لغت در جدول جو
- برآورد
- تخمین، دید، تعیین قیمت کردن چیزی، به حدث خرجی را پیش بینی کردن
- برآورد
- تعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی، تخمین
برآورد کردن: قیمت کردن، سنجیدن
- برآورد ((~. وَ یا وُ))
- تخمین زدن، تعیین ارزش چیزی بطور تقریبی
- برآورد
- Estimation
- برآورد
- оценка
- برآورد
- Schätzung
- برآورد
- оцінка
- برآورد
- szacowanie
- برآورد
- estimativa
- برآورد
- estimación
- برآورد
- estimation
- برآورد
- schatting
- برآورد
- การประเมิน
- برآورد
- perkiraan
- برآورد
- بشكلٍ معاكسٍ
- برآورد
- अनुमान
- برآورد
- הערכה
- برآورد
- makadirio
- برآورد
- আনুমানিক
- برآورد
- تخمینہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اجابت کردن، تامین کردن
بالا برده برافراشته، پرورده تربیت شده، بیرون کشیده مستخرج، پیدا شده ظاهر شده، افراشته -6 تعمیر شده مرمت گشته اصلاح شده، تمام شده مکمل، انباشته پر شده، قبول شده پذیرفته شده و انجام یافته (حاجت و تقاضای کسی)
بالا بردن بلند کردن بر افراشتن، پروردن تربیت کردن، بیرون کشیدن استخراج کردن، پیدا نمودن ظاهر ساختن، افراختن (بنا و مانند آن)، تعمیر کردن مرمت کردن اصلاح کردن، تمام کردن تکمیل کردن، انباشتن پر کردن، قبول کردن پذیرفتن و انجام دادن تقاضا و حاجت کسی را: حاجت او را برآورد
بالابرده شده، روا شده، پرورده، بنای مرتفع، برای مثال به درگاه شاه آفریدون رسید / برآورده ای دید سرناپدید (فردوسی - ۱/۱۱۱) ، آنکه زیردست پادشاهی یا بزرگی پرورش یافته و به مرتبۀ بلند رسیده
بلند کردن، بالا بردن، بالا آوردن، افراختن، روا کردن، پذیرفتن و انجام دادن، پروردن
Estimator
оценщик