جدول جو
جدول جو

معنی برآورده

برآورده
بالابرده شده، روا شده، پرورده، بنای مرتفع، برای مثال به درگاه شاه آفریدون رسید / برآورده ای دید سرناپدید (فردوسی - ۱/۱۱۱)، آنکه زیردست پادشاهی یا بزرگی پرورش یافته و به مرتبۀ بلند رسیده
تصویری از برآورده
تصویر برآورده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با برآورده

برآورده

برآورده
بالا برده برافراشته، پرورده تربیت شده، بیرون کشیده مستخرج، پیدا شده ظاهر شده، افراشته -6 تعمیر شده مرمت گشته اصلاح شده، تمام شده مکمل، انباشته پر شده، قبول شده پذیرفته شده و انجام یافته (حاجت و تقاضای کسی)
فرهنگ لغت هوشیار

برآورده

برآورده
صنیع. مصنوع. ساخته. ساخته شده: این از برآوردگان فلان است از ساخته ها و از صنایع اوست. (یادداشت بخط مؤلف). صنیع، کار ساخته و برآورده. (منتهی الارب) :
تهمتن یکی خانه از خاره سنگ
برآورده دید اندر آن جای تنگ.
فردوسی.
دین سرایی است برآوردۀ پیغمبر
تا همه خلق بدو در به قرار آید.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا

برآوردن

برآوردن
بالا بردن بلند کردن بر افراشتن، پروردن تربیت کردن، بیرون کشیدن استخراج کردن، پیدا نمودن ظاهر ساختن، افراختن (بنا و مانند آن)، تعمیر کردن مرمت کردن اصلاح کردن، تمام کردن تکمیل کردن، انباشتن پر کردن، قبول کردن پذیرفتن و انجام دادن تقاضا و حاجت کسی را: حاجت او را برآورد
فرهنگ لغت هوشیار

برآورنده

برآورنده
بالا برنده، روا کننده، کسی که جاجت دیگری را روا می کند
برآورنده
فرهنگ فارسی عمید