جدول جو
جدول جو

معنی برآشوفته - جستجوی لغت در جدول جو

برآشوفته
(بَ تَ / تِ)
نعت مفعولی از برآشفتن بمعنای خشمگین شده و شوریده و پریشان و در هم:
ز لشکر بسی کشته و کوفته
سوار و سپهبد برآشوفته.
فردوسی.
رجوع به برآشفتن و برآشفته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برآشفته
تصویر برآشفته
خشمگین، عصبانی، خشمناک، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برآشفتن
تصویر برآشفتن
خشمگین شدن، شور و غوغا کردن، برای مثال برآشوبد ایران و توران به هم / ز کینه شود زندگانی دژم (فردوسی - ۲/۳۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشوفته
تصویر آشوفته
به هم برآمده، خشمگین، شوریده، پریشان حال
فرهنگ فارسی عمید
(بَ شُ تَ / تِ)
رجوع به آشفته شود، بلندی و ارتفاع در جایی یا عضوی، آماس. رجوع به برآمدن و برآمد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ بَ)
آشفتن. رجوع به آشفتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
آشفته. زیروزبرشده:
سپاهی همه خسته و کوفته
گریزان و سخت اندرآشوفته.
فردوسی.
اگر کشتمندی شود کوفته
وزآن رنج کارنده آشوفته
وگر اسب در کشتزاری شود
کسی نیز بر میوه داری شود
دم اسب و گوشش بباید برید
سر دزد بر دار باید کشید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از برآشوفتن
تصویر برآشوفتن
خشمگین شدن غضبناک گردیدن، فتنه برپا کردن شور و غوغا بپاکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برآشفتن
تصویر برآشفتن
ناراحت شدن، خشمگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پریشان پریشان حال شوریده مضطرب، مختل بی نظم بی نسق دچارهرج و مرج درهم و برهم، متفرق پراکنده، خشمگین غضبناک مقابل آهسته، بهیجان آمده آتشی، رنجیده سرگردان، کاسد بی رونق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برآشفتن
تصویر برآشفتن
((~. شُ تَ))
خشمگین شدن، غضبناک گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برآشفته
تصویر برآشفته
عصبانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برآشفتن
تصویر برآشفتن
عصبانی شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
ازکوره دررفتن، خشمگین شدن، خشم گرفتن، غضب کردن، تندی کردن، متغیر شدن، خشم، عصبانیت، تغیر، عصبیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد