جدول جو
جدول جو

معنی بذیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

بذیٔ(بَ)
مرد بد و زشت گفتار و حقیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فحش گو. ج، ابذیاء. (از معجم متن اللغه). بدزبان. دهان دریده. فاحش اللسان. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
پاک از چیزی و بیزار. (منتهی الارب). بیزار. (دهار). بی جرم. (نصاب). خلو. طلق. (منتهی الارب). ج، بریئون، برآء، براء، أبراء، أبرئاء، أبریاء، براء، براء. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) : اًننی بری ٔ مما تشرکون. (قرآن 19/6 و 78). انّی بری ٌٔ ممّا تشرکون. (قرآن 54/11) ، من بیزارم از آنچه شرک می آورید. اًنی بری ٔ منکم. (قرآن 48/8) ، من از شما بیزارم. اًن اﷲ بری ٔ من المشرکین. (قرآن 3/9) ، همانا خداوند از مشرکان بیزار است. أنا بری ٔ مماتعملون. (قرآن 41/10، 216/26) ، من از آنچه انجام میدهید بیزارم. و رجوع به سورۀ 4 (النساء) آیۀ 112 وسورۀ 11 (هود) آیۀ 35، و سورۀ 59 (الحشر) آیۀ 16 از قرآن کریم شود. بری. و رجوع به بری شود.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آفریده و مخلوق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مخلوق. (شرح قاموس).
لغت نامه دهخدا
(بَ ذی یَ)
مؤنث بذّی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قوی و توانا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازذیل اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سخن چین. بذور. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نمّام. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بِ)
مانند و همتا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مثل. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بکیئه. ناقه بکی ٔ، و ناقه بکیئه، ماده شتر کم شیر. ج، بکاء و بکایا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سست رو. ج، بطاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ کننده و آهسته. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام) (از مهذب الاسماء). آهسته و سست و کند. (ناظم الاطباء). مقابل تند و سریع:...طایفۀ حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن بطی ٔ است یعنی درنگ بسیار میکند. (گلستان).
- بطی ءالانتقال، دیرفهم. کندفهم. دیریاب. کم هوش. کودن. (واژه های نو فرهنگستان ایران). دیریافت. مقابل سریعالانتقال.
- بطی ءالانزال، دیرانزال.
- بطی ٔ الانهضام، بطی ءالهضم، دیرگوار. ثقیل. سنگین. ناگوار. دژگوارد. بدگوار.
- بطی ءالحرکه، کسی که به آرامی حرکت کند. (ناظم الاطباء). آنکه به آهستگی حرکت نماید. (آنندراج).
- بطی ءالسیر، کندرو. گران رفتار. گران رو. مقابل سریعالسیر. تندرو.
- بطی ءالعمل، کندکار.
- بطی ءالهضم، دیرهضم. رجوع به بطی ءالانهضام شود.
- بطی ٔ شدن، کند شدن. (ناظم الاطباء). آهسته شدن. مقابل تند شدن. سریع گشتن
لغت نامه دهخدا
(بَ ذی ی)
بیهوده گوی و بدزبان. (منتهی الارب) (آنندراج). بی شرم. (نصاب از یادداشت مؤلف) (مهذب الاسماء). مرد فاحش بی شرم. (غیاث اللغات). ناسزاگوی. ج، ابذیاء. (از اقرب الموارد). هرزه گوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بذیر
تصویر بذیر
سخن چین، ول زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذی
تصویر بذی
بیهوده گو بد زبان بی شرم، بد زبان ناسزاگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذی
تصویر بذی
((بَ))
بی شرم، شوخی کن، ناسزاگو
فرهنگ فارسی معین