جدول جو
جدول جو

معنی بدیمنی - جستجوی لغت در جدول جو

بدیمنی
(بَ یُ)
بدفالی و شومی. بدبختی و بی طالعی. (ناظم الاطباء). حلق، بدیمنی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بدیمنی
بدشگونی، بدقدمی م، شومی، نحسی، نحوست
متضاد: خوش یمن، میمون
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
بدگمان بودن، بدخیالی، سوءظن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدیمن
تصویر بدیمن
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بداغر، سبز پا، بدشگون، نامیمون، نامبارک، سیاه دست، میشوم، منحوس، تخجّم، نافرّخ، بدقدم، مشوم، شمال، پاسبز، سبز قدم، خشک پی، نحس، شنار، مرخشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
بدگمانی، بدبین بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهمنی
تصویر برهمنی
برهمایی، مبتنی بر پرستش برهما مثلاً مذهب برهمایی، پرستش کنندۀ برهما مثلاً بسیاری از هندی ها برهمایی هستند
فرهنگ فارسی عمید
(بَ یُ)
بدفال و شوم و نامبارک. (ناظم الاطباء). شوم و نامبارک. (آنندراج). این ترکیب به غلط شبیه تر است ولی استعمال شده است و هم امروز متداول است. (یادداشت مؤلف) : احطب، مرد بدیمن. احص، شمشیر بدیمن. (منتهی الارب) ، بازکردن پوست را از رگ: بذح الجلد عن العرق، چیزی دادن: لوسألتهم ما بذحوا بشی ٔ یعنی اگر سؤال کنی از ایشان ندهند چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد یمنی
تصویر بد یمنی
شومی نامبارکی نحوست مقابل خوش یمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدیمن
تصویر بدیمن
نا مبارک، شوم، بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدنی
تصویر بریدنی
لایق بریدن شایسته قطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهمنی
تصویر برهمنی
منسوب به برهمن یا آیین برهمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمعنی
تصویر بیمعنی
بی آرش کلپتره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدینی
تصویر بیدینی
بی کیشی لامذهبی مقابل دینداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد ظنی
تصویر بد ظنی
بد گمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بددینی
تصویر بددینی
بد مذهبی بد کیشی الحاد مقابل بهدینی خوش کیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
عیبجوئی کردن، سوءدر امور نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد یمن
تصویر بد یمن
بد شگون نافرخنده شوم نامبارک نحس مقابل خوش یمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدیمین
تصویر کدیمین
((کَ دُِ یَ))
دسترنج، زور بازو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدیمن
تصویر بدیمن
((بَ. یُ))
بدشگون، ناخجسته، شوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
سوءظن
فرهنگ واژه فارسی سره
بدقدم، بدشگون، شوم، شوم قدم، ناخجسته، نامبارک، نامیمون، نحس
متضاد: خوش یمن، سپیدپا، هماگون، مبارک، خجسته پی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
Suspiciousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
Cynicism
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
podejrzliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
suspeita
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
玩世不恭
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
怀疑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
cynizm
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
Zynismus
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
цинізм
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
підозрілість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
Argwohn
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
цинизм
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
подозрительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
cinismo
دیکشنری فارسی به پرتغالی