جدول جو
جدول جو

معنی بدکیش - جستجوی لغت در جدول جو

بدکیش
بدآیین، بددین، بدمذهب، دارای اعتقادات کفرآمیز
تصویری از بدکیش
تصویر بدکیش
فرهنگ فارسی عمید
بدکیش
بددین
تصویری از بدکیش
تصویر بدکیش
فرهنگ لغت هوشیار
بدکیش
بدآیین، بددین، کافر، مشرک، ملحد
متضاد: بهدین، خوش کیش، مسلمان، نیک آیین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدکنش
تصویر بدکنش
بدکار، بدکردار، بدعمل
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
ترکش. تیردانی را گویند که پر از تیر باشد و معنی ترکیبی آن بت مانند است، چه بت لیف جولاهگان و کیش مانند را گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). ترکش و تیردانی که پر از تیر باشد. (ناظم الاطباء). احتمال تصحیف کلمه کیش (بمعنی تیردان) نیز بصورت متن میرود
لغت نامه دهخدا
(بَ کُ نِ)
بدکردار. ترمنشت. بدفعل. بدعمل. بدکنشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آنکه دارای دین ناپسندی است بد دین بد آیین بد مذهب ملحد، بیرحم بی عاطفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدکنش
تصویر بدکنش
بدعمل
فرهنگ لغت هوشیار
بدآیینی، الحاد، بددینی، بدمذهبی
متضاد: بهدینی، خوش کیشی، مسلمانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدکینه، کینه توز، کین خواه، کین آزما، انتقام جو، کین کش
متضاد: معفو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدعمل، بدفعل، بدفعال، بدکردار، بدکار، تبهکار، سیه کار، فاسد
متضاد: صالح، نیک کردار
فرهنگ واژه مترادف متضاد