جدول جو
جدول جو

معنی بدکرداری - جستجوی لغت در جدول جو

بدکرداری
بدکاری، بدکنشی
تصویری از بدکرداری
تصویر بدکرداری
فرهنگ فارسی عمید
بدکرداری
(بَ کِ)
بدفعلی. (ناظم الاطباء). بدکاری. بدکنشی. بدفعلی. بدفعالی: سرمایۀ غرض بدکرداری و خیانت را سازد. (کلیله ودمنه). کسی بر بدکرداری سود نکند. (تاریخ گزیده)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدکردار
تصویر بدکردار
بدکار، بدکنش، کسی که کارهای زشت انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادکردار
تصویر بادکردار
تند و تیز، تندرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لشکرداری
تصویر لشکرداری
نگهداری لشکر، فرماندهی لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
آبستنی، آبستن بودن، حالت زن یا حیوان ماده از هنگام گرفتن نطفه تا موقع زاییدن، بارداری
فرهنگ فارسی عمید
(بَ کِ)
بدافعال و بدکار. (آنندراج). بدعمل و بدفعل. (ناظم الاطباء). مسی ٔ. (دهار). بدکنش. (یادداشت مؤلف) : و متغلبان را که ستمکار بدکردار باشند خارجی باید گفت و با ایشان جهاد باید کرد و این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 93).
نبینی حرص این جهّال بدکردار را زآن پس
که پیوسته همی درّند بر منبر گریبانها.
ناصرخسرو.
جزای کردار این بی باک بدکردار چیست ؟ (سندبادنامه ص 325). ای بیوفای نابکار و ای بدعهد بدکردار. (سندبادنامه ص 158).
نه نیکان را بد افتاده ست هرگز
نه بدکردار را فرجام نیکو.
سعدی (صاحبیه).
مرد بداصل هست بدکردار
مطلب بوی نافه از مردار.
مکتبی.
- امثال:
بدکردار بداندیش بود. (قرهالعیون از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 405).
لغت نامه دهخدا
(کِ)
کنایه از تیز و تند. (آنندراج). شتابان و شتاب رونده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
اربابی. آقایی. مهتری. منعمی. چاکرپروری. خادم نوازی:
در چاکرداری و سخا سخت ستوده ست
او سخت سخی مهتر و چاکرداری است.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ)
عمل لشکردار. نگاه داشتن لشکر. نگهداری لشکر: و قاعده ای نهاد در آیین پادشاهی و لشکرداری و عدل میان جهانیان. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 88)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدکردار
تصویر بدکردار
بدافعال وبدکردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کردار
تصویر بد کردار
کسی که کار بد کند بدکار بد کنش بد عمل بد فعل مقابل نیک کردار
فرهنگ لغت هوشیار
عمل وشغل لشکردار نگهداری لشکر فرماندهی لشکر: و قاعده ای نهاد در آیین پادشاهی و لشکر داری و عدل میان جهانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کرداری
تصویر بد کرداری
بد کاری بد کنشی بد عملی بد فعلی بد فعالی مقابل نیک کرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
حاملگی، آبستنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باکداری
تصویر باکداری
اکتراث
فرهنگ واژه فارسی سره
بدجنس، بدذات، زشت کار، شرور، شریر، ناجنس
متضاد: نیک کردار، صالح، بدعمل، بدفعال، بدفعل، بدکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
Gestation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gestation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
zwangerschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
임신
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
妊娠
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
הֵרָיוֹן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
गर्भावस्था
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
kehamilan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
การตั้งครรภ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
беременность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
Schwangerschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gestación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gravidanza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gestação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
妊娠
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
ciążą
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
вагітність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gebelik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی