نوعی لعل که از معادن بدخشان، ناحیه ای در شرق افغانستان، استخراج می شده بدخش مذاب: کنایه از شراب سرخ، لعل، برای مثال صبح ستاره نمای، خنجر توست اندر آن / گاه درخش جهان، گاه بدخش مذاب (خاقانی - ۴۸)
نوعی لعل که از معادن بدخشان، ناحیه ای در شرق افغانستان، استخراج می شده بدخش مذاب: کنایه از شراب سرخ، لعل، برای مِثال صبح ستاره نمای، خنجر توست اندر آن / گاه درخش جهان، گاه بدخش مذاب (خاقانی - ۴۸)
کسی که چشم بد و منظر شوم دارد. (ناظم الاطباء). کسی که نظر او بد باشد. (آنندراج). نافس. (منتهی الارب). آنکه چشم زخم رساند. آنکه چشم زند. آنکه چشم کند و نظر زند. سخت چشم زخم رساننده. پلیدچشم. عیون. شورچشم. (یادداشت مؤلف) : بچشمت کرد بدچشمی همانا ز چشم بد دگر شد حال و سانت. ناصرخسرو.
کسی که چشم بد و منظر شوم دارد. (ناظم الاطباء). کسی که نظر او بد باشد. (آنندراج). نافس. (منتهی الارب). آنکه چشم زخم رساند. آنکه چشم زند. آنکه چشم کند و نظر زند. سخت چشم زخم رساننده. پلیدچشم. عیون. شورچشم. (یادداشت مؤلف) : بچشمت کرد بدچشمی همانا ز چشم بد دگر شد حال و سانت. ناصرخسرو.