بدمعاملگی. بدرفتاری: اهل قم شکایت کردند از بدمعاملتی عمال که در اندک مدتی پیاپی به قم آمدند و هر کس که می آمد مال آن زیاده می کردند. (تاریخ قم ص 104). دیگرباره دهاقین از احوص و بدمعاملتی او با ایشان شکایت کرد. (تاریخ قم ص 245) ، که مخالف آداب و رسوم ممدوحه باشد. (یادداشت مؤلف)
بدمعاملگی. بدرفتاری: اهل قم شکایت کردند از بدمعاملتی عمال که در اندک مدتی پیاپی به قم آمدند و هر کس که می آمد مال آن زیاده می کردند. (تاریخ قم ص 104). دیگرباره دهاقین از احوص و بدمعاملتی او با ایشان شکایت کرد. (تاریخ قم ص 245) ، که مخالف آداب و رسوم ممدوحه باشد. (یادداشت مؤلف)
معامله. معامله. رجوع به معامله شود، خرید و فروش. دادوستد. سوداگری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در سخاوت چنانکه خواهی ده لیکن اندرمعاملت بسته. سنائی. و رجوع به معامله شود. - بدمعاملت، بد معامله. رجوع به همین ترکیب ذیل معامله شود. - ، آنکه در داد و ستد بصیرت نداشته باشد. بی تجربه و ناآزموده در معاملت. آنکه در خرید و فروخت خبره نباشد: دنیا به دین خریدنت از بی بصارتی است ای بدمعاملت به همه، هیچ می خری. سعدی. ، رفتار سلوک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح تصوف) احکام و عبادات شرعی: بوعلی فارمدی می گوید رضی اﷲ عنه، نبوت عین عزت و رفعت است مهتری و کهتری دروی نبود پس ولایت همچنین بود خاصه رابعه که در معاملت و معرفت مثل نداشت... (تذکرهالاولیاء). از آنجا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان. (گلستان). و رجوع به معامله (اصطلاح تصوف) شود، نیاز. نقدی یا جنسی که به پیر و مرشد دهند مریدان و پیروان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : درمی چند از خانه تمغاچی آورد که معاملت حضرت خواجه است من آن را قبول نکردم که ایشان چیز این چنین طایفه را قبول نمی کنند. (انیس الطالبین ص 138). خواجه فرمودند من معاملت به نسبت دنیاوی نمی طلبم به مقدار آشنایی و درآمدن در این راه می طلبم. (انیس الطالبین ص 160). شیخ شادی از غدیوت آمده بود و ازقصوری که بر او گذاشته بود عذر می خواست خواجه فرمودند معاملت می باید. گفت: فراخ شاخی معاملت آرم خواجه فرمودند این در وجه معاملت قبول نیست چهل و هشت دینار عدلی داری... از جهت معاملت آن مبلغ را می باید آورد. (انیس الطالبین ص 98). فرمودند معاملت می باید تا ترا قبول کنیم من گفتم که چیزی ندارم... (انیس الطالبین ص 129). و رجوع به معامله شود
معامله. معامله. رجوع به معامله شود، خرید و فروش. دادوستد. سوداگری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در سخاوت چنانکه خواهی ده لیکن اندرمعاملت بسته. سنائی. و رجوع به معامله شود. - بدمعاملت، بد معامله. رجوع به همین ترکیب ذیل معامله شود. - ، آنکه در داد و ستد بصیرت نداشته باشد. بی تجربه و ناآزموده در معاملت. آنکه در خرید و فروخت خبره نباشد: دنیا به دین خریدنت از بی بصارتی است ای بدمعاملت به همه، هیچ می خری. سعدی. ، رفتار سلوک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح تصوف) احکام و عبادات شرعی: بوعلی فارمدی می گوید رضی اﷲ عنه، نبوت عین عزت و رفعت است مهتری و کهتری دروی نبود پس ولایت همچنین بود خاصه رابعه که در معاملت و معرفت مثل نداشت... (تذکرهالاولیاء). از آنجا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان. (گلستان). و رجوع به معامله (اصطلاح تصوف) شود، نیاز. نقدی یا جنسی که به پیر و مرشد دهند مریدان و پیروان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : درمی چند از خانه تمغاچی آورد که معاملت حضرت خواجه است من آن را قبول نکردم که ایشان چیز این چنین طایفه را قبول نمی کنند. (انیس الطالبین ص 138). خواجه فرمودند من معاملت به نسبت دنیاوی نمی طلبم به مقدار آشنایی و درآمدن در این راه می طلبم. (انیس الطالبین ص 160). شیخ شادی از غدیوت آمده بود و ازقصوری که بر او گذاشته بود عذر می خواست خواجه فرمودند معاملت می باید. گفت: فراخ شاخی معاملت آرم خواجه فرمودند این در وجه معاملت قبول نیست چهل و هشت دینار عدلی داری... از جهت معاملت آن مبلغ را می باید آورد. (انیس الطالبین ص 98). فرمودند معاملت می باید تا ترا قبول کنیم من گفتم که چیزی ندارم... (انیس الطالبین ص 129). و رجوع به معامله شود
کجپلاس هرگز گلیم بخت مرا درمحیط دهر - از آب در نیاورد این چرخ کج پلاس (علی خراسانی) بد سودا کسی که معامله را بدرستی و سهولت انجام ندهد سخت معامله. بد منظر آنچه بنظر بد آید بد نما بد نمود. بد منظری زشت بنظر آمدن بد نمایی بد نمود کردن
کجپلاس هرگز گلیم بخت مرا درمحیط دهر - از آب در نیاورد این چرخ کج پلاس (علی خراسانی) بد سودا کسی که معامله را بدرستی و سهولت انجام ندهد سخت معامله. بد منظر آنچه بنظر بد آید بد نما بد نمود. بد منظری زشت بنظر آمدن بد نمایی بد نمود کردن