جدول جو
جدول جو

معنی بدرالدین - جستجوی لغت در جدول جو

بدرالدین
(پسرانه)
ماه دین
تصویری از بدرالدین
تصویر بدرالدین
فرهنگ نامهای ایرانی
بدرالدین
(بَ رُدْ دی)
لؤلؤ فرمانروای مستقل و از اتابکان موصل بود. بعد از ناصرالدین محمودی، وی در امارت استقلال یافت. بدرالدین لؤلؤ پنجاه سال سلطنت کرد و بسال 657 یا 659 هجری قمری درگذشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 و جهانگشای جوینی ج 1 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
مؤلف فرهنگ زفان گویا و جهان پویا مشهور به هفت بخشی است. این فرهنگ از جملۀ مآخذ فرهنگ جهانگیری بوده است. (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 213)
حسن بن علی بن محمد العوضی البدری. از مردم دمشق و شاعر و دانشمند بود. دیوان شعر و تألیفات و رسائلی در فنون مختلف دارد. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 234)
امیر قوامی رازی. از شاعران دورۀ سلجوقیان است. رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 236 و فرهنگ سخنوران و قوامی رازی شود
آق سنقر. ششمین تن از شاهان ارمنیه بود و تا سال 589 هجری قمری حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 152)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدرالدین
تصویر صدرالدین
(پسرانه)
دارای برتری دین، مقدم و پیشوای دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیرالدین
تصویر خیرالدین
(پسرانه)
آنکه در دین بهترین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نورالدین
تصویر نورالدین
(پسرانه)
روشنایی و فروغ دین، نام شاعر و نویسنده نامدار قرن نهم، عبدالرحمن جامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نصرالدین
تصویر نصرالدین
(پسرانه)
یاری دادن به دین، از شخصیتهای افسانه ای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قمرالدین
تصویر قمرالدین
(پسرانه)
آنکه در دین چون ماه می درخشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرالدین
تصویر فخرالدین
(پسرانه)
سبب سربلندی و افتخار دین، نام شاعر و داستانسرای ایرانی قرن پنجم، فخرالدین اسعد گرگانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(بَ رُدْ دی نِ عَ)
محمود بن احمد بن موسی (762- 855 هجری قمری / 1361- 1451 میلادی). مورخ و دانشمند و محدث بود و در قاهره وفات یافت. کتابهای متعددی از وی باقی مانده است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 101). و رجوع به کشف الظنون ج 1 ص 142 و ج 2 ص 71 و روضات الجنات و قاموس الاعلام ترکی و لغات جغرافیه و تاریخیه و ریحانه الادب و فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 384 شود
لغت نامه دهخدا
ابن احمد بن موسی بن احمد عینی، مکنی به بدرالدین متولد به سال 752 هجری قمریمتوفی به سال 855 هجری قمری به قاهره. مورخ، محدث، قاضی حنفیه و متولی امور حسبی در قاهره. او راست: عمدهالقاری در شرح بخاری. شرح سنن ابوداود. عقد الجمان. تاریخ البدر. شرح الهدایه. طبقات الشعراء. رجال الطحاوی و طبقات الحنفیه. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1010)
لغت نامه دهخدا
ابن اسعد یمانی تستری، ملقب به بدرالدین. او راست: محاکمات بر اشارات و حل عقدمطالعالافوار. (فوت 707 هجری قمری) (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
محمد بن یحیی بن عمر بن یونس مشهور به بدرالدین قرافی ازفقیهان مالکی و از دانشمندان لغوی و از مردم مصر بود. وی در مصر منصب قضاء مالکیه را داشت. او راست: 1- القول المأنوس بتحریر ما فی القاموس. کتاب خطی است و در لغت نگارش یافته است. 2- القول المأنوس بشرح مغلق القاموس. این نیز خطی و درباره لغت است. 3- رساله فی بعض احکام الوقف. خطی. 4- مجموع رسائل فی الفقه. خطی. 5- توشیح الدیباج لابن فرعون. 6- شرح الموطاء فی الحدیث. وی دارای آثار منثور و منظوم است. تولد وی به سال 939 و وفاتش 1008 هجری قمری (= 1533- 1600 میلادی) است. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1001) (خلاصهالاثر ج 4ص 258) (الکتبخانه ج 3 ص 166 و ج 4 ص 144 و ج 7 ص 247)
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی نِ)
از شاعران است. در هفت اقلیم و مجمع الفصحا از اشعار او آمده است. رجوع به این دو کتاب و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رُ دْ دی ن بَ / بِ هََ)
از دانشمندان معاصر قوبلای قاآن بود و در فقه و اصول و حدیث و تفسیر تبحر داشت. رجوع به نامۀ دانشوران ج 4 ص 96 شود، همیان هزار یا ده هزار درهم یا همیان هفت هزار دینار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ده هزار درهم. (از اقرب الموارد) (زمخشری). ده هزار درم یا هفت هزار دینار. (مهذب الاسماء). ج، بدر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، بدور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در صحاح گوید: خیک شیر از پوست بزغالۀ ازشیربازشده را بدره گویند و خیک روغن را که از آن پوست سازند مسأد و خیک شیر را که از پوست بزغالۀ رسیده سازند وطب و خیک روغن را که از آن سازند نحی و خیک شیر را که پوست بزغالۀ شیرخواره باشد شکوه و خیک روغن را عکّه نامند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، درختی که بار و میوه ندارد. (از مؤیدالفضلا از آنندراج). درخت بی بار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی نِ مِ)
حسن بن جعفر بن فخرالدین عاملی (933 هجری قمری / 1527 میلادی). فقیه امامی. از اوست المحجه البیضاء و الحجه الغراء و کتب دیگر. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 223)
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی نِ)
از شاعران قرن هشتم هجری و از مداحان سلطان محمد تغلق و دیگر سلاطین هند بود. بنا بقول هدایت دیوان وی حاوی دوهزار بیت است. رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 169 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(تُ تَ)
محمد بن اسعد بدرالدین التستری الشافعی که در قزوین متولد شد. بمصر سفر کرد آنگاه به بغداد و سپس به همدان رفت. وی شیعی مذهب بود و بسال 732 هجری قمری در گذشت. اوراست: تنویرالمطالع یعنی شرح مطالع ارموی، حل عقد مطالع الانوار کذا، کاشف الاسرار شرح طوالع الانوار و محاکمه بین فخرالدین رازی و خواجه نصیر طوسی در شرح اشارات ابن سینا. (از اسماءالمؤلفین ج 2 ص 148)
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی نِ هََ رَ)
امام بدرالدین بن نورالدین هروی. از شاعران قرن ششم هجری و از مداحان علاءالملک ابوبکر جامجی بوده. عوفی از اشعار او نقل کرده است. رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 250- 251 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی نِلْ غَ زْ زی)
محمد بن محمد عامری دمشقی (904-984 هجری قمری / 1498- 1576 میلادی). فقیه و عالم به اصول و تفسیر بود. دردمشق بدنیا آمد و در همانجا درگذشت. کتابهای متعددی از وی باقی مانده است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 980)
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی نِ ر رَ)
از امراء بنی رسول (اصحاب الیمن) (؟-622 هجری قمری / ؟-1264 م) و به دلاوری مشهور بود. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 233)
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی نِ مُ ظَفْ فَ)
ابن القاضی بعلبکی دمشقی. از مشاهیر اطبای قرن هفتم هجری بود و در فنون دیگر نیز دست داشت. وفاتش بعد از نیمۀ دوم قرن هفتم است. کتابهایی در طب دارد. و رجوع به عیون الانباء فی طبقات الاطباء و قاموس الاعلام ترکی و ریحانه الادب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رُدْ دی)
پسر شیخ فخرالدین ابراهیم عراقی است و مادرش دختر شیخ بهاءالدین زکریای مولتانی بوده است که هنگام اقامت شیخ عراقی به مولتان به همسری وی در آمده بود و زمانی که شیخ در شام اقامت داشت کبیرالدین به وی ملحق گردید. رجوع به رجال حبیب السیر ص 34 و 35 و از سعدی تا جامی ص 148 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی هَِ)
اتابکی سلطان شبلی راداشت و در کرمان بدست دولتشاه که از طرف شاه شجاع به این شهر آمده بود تا خزانۀ کرمان را به شیراز ببرد کشته شد. و رجوع به تاریخ گزیده چ لیدن ص 693 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 299 و تاریخ عصر حافظ ص 213 شود، زینت روی لباس کشیشان. بطرشین. بطرشل. (از دزی ج 1 ص 57). و رجوع به بطرشیل شود
لغت نامه دهخدا
(رُدْ دی)
محمود بن زنگی بن آق سنقر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به الملک العادل. اولین از اتابکان شام است و از 541 تا 569 هجری قمری حکم راند. رجوع به محمد بن زنگی و نیز رجوع به تاریخ الخلفا ص 291 و کامل ابن اثیر ج 11 ص 55 و 180 و نقود ص 59 و حبیب السیر ج 1 ص 394 و 405 شود
ارسلان شاه اول، ملقب به نورالدین. ششمین از اتابکان موصل است و از 589 تا 607 هجری قمری حکم رانده است. (یادداشت مؤلف). و نیز رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 132 و فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپه سالار ج 2 ص 526 شود
عبدالقادر، ملقب به نورالدین و معروف به حکیم. از اعاظم فقها و مشایخ فارس در قرن هفتم هجری است و به سال 698 هجری قمری در شیراز درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 394 شود
محمد، فرزند سیدشریف جرجانی، متخلص به نور، از شاعران قرن نهم هجری است و به سال 838 هجری قمری درگذشته، (از فرهنگ سخنوران ص 618 از نسخۀ خطی ریاض الجنه ص 618)
عمر بن علی الرسولی. سرسلسلۀ رسولیان یمن است. به سال 625 هجری قمری پس از مرگ مسعود ایوبی وی در یمن دعوی استقلال کرد. رجوع به ائمۀ رسولی و رسولیان یمن شود
ارسلان شاه ثانی. هشتمین از اتابکان موصل است و از615 تا 616 هجری قمری فرمانروائی کرده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 135 شود
علی بن عبدالله سفطی مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و معروف به وراق و ابوالحسن وراق. رجوع به ابوالحسن وراق و نیز رجوع به علی وراق شود
علی بن یوسف (صلاح الدین...) بن ایوب ایوبی، ملقب به نورالدین و مشهور به الملک الافضل. رجوع به علی ایوبی و نیز افضل (ملک...) شود
علی بن صلاح الدین یوسف ایوبی، ملقب به الملک الافضل و معروف به نورالدین افضل. رجوع به علی ایوبی و نیز رجوع به نورالدین افضل شود
علی بن عبدالله بن احمد بن علی سمهودی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به ابوالحسن و نیز رجوع به علی سمهودی شود
علی بن عبدالله بن الجبار شاذلی ضریر، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به شاذلی و نیز رجوع به علی بن عبدالله شود
علی بن محمد بن غانم مقدسی، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن غانم مقدسی. رجوع به ابن غانم و نیز رجوع به علی بن محمد... شود
علی بن محمد بن علی قرشی بسطی اندلسی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به قلصادی. رجوع به علی قلصادی شود
علی بن ظاهر وتری حسنی مدنی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی مدنی و نیز رجوع به علی بن ظاهر شود
علی بن محمد بن محمد بن محمد بن خلف بن جبریل منوفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی منوفی شود
علی بن عبدالله بن علی نطوبسی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به سنهوری. رجوع به علی سنهوری شود
علی بن جزار مصری حنفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن جزار و نیز رجوع به علی مصری شود
علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی بحرانی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن حسین و نیز رجوع به علی بحرانی شود
علی بن محمد بن احمد، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن صباغ. رجوع به علی بن محمد و نیز رجوع به ابن صباغ شود
علی بن ابی بکر بن خلیفۀ همدانی حسینی یمانی، ملقب به نورالدین و معروف به ابن ازرق. رجوع به علی ازرق شود
علی بن ظهیربن شهاب مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به ابن کفتی. رجوع به علی مصری شود
علی بن محمد بن احمد بن یوسف طبناوی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی طبناوی و نیز رجوع به علی بن محمد شود
علی بن عبدالرحمن بن محمد بن اسماعیل قاهری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی قاهری شود
علی بن محمد اشمونی، مکنی به ابوالحسن و مقلب به نورالدین. رجوع به اشمونی و نیز رجوع به علی اشمونی شود
علی بن محمد بن عبدالرحمان اجهوری مصری، مکنی به ابوالارشاد و ملقب به نورالدین. رجوع به علی اجهوری شود
لغت نامه دهخدا
(رُدْ دی)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در 66 هزارگزی شمال غربی مشهد و بر کنار راه مشهد به قوچان در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندر، شغل مردمش زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ رُدْ دی)
شکرپاره در اصطلاح اهل اصفهان. (ابن بطوطه) : و بها (به اصفهان) الفواکه الکثیره و منها المشمش الذی لا نظیر له یسمونه بقمرالدین. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(فَ رُدْ دی)
دهراجی. خاندان او به فضایل در خراسان مثل بوده اند. از خیالات اوست:
مهترانی که در جهان هستند
همه از جام بخل سرمستند
پای احسان خویش نگشادند
دست امکان ما فروبستند.
(از مجمع الفصحاء ج 1 ص 374)
سلمانی. نام این شخص در شرح جنگ شاه شیخ ابواسحاق و امیر یاغی باستی چوپانی، در شمار اکابر شیراز و همراهان ابواسحاق آمده است. رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 56 شود
پیرک. وزیر شاه محمود اینجو بود و به دست غیاث الدین کیخسرو برادر شاه مسعود در سال 738 هجری قمری در فارس به قتل رسید. رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 34 شود
اخلاطی (یا فخر اخلاطی). یکی از کسانی است که درتأسیس زیج خانی، در زمان هلاکو، با خواجه نصیر طوسی همکاری داشته است. رجوع به تاریخ گزیده ص 581 شود
کرمانی، نامش ملک مسعود بن بهمن بود. روزگاری در کرمان سلطنت و حکمرانی داشته. امیری فاضل و صاحب نظم عربی و فارسی بوده است. (مجمع الفصحاء ج 1 ص 41)
محمد بن علامه الحلی. نزد پدرش به فخرالدین و در موارد و مراصد دیگر به فخرالمحققین ملقب است. (از روضات الجنات ص 614). رجوع به فخرالمحققین شود
حروفی، خواجه فخرالدین. یکی ازکسانی است که در جاویدان کبیر نام ایشان برده شده واز پیروان فرقۀ حروفی است. رجوع به حروفیان شود
مراغی. یکی از کسانی است که در ساختن رصدخانه مراغه با خواجه نصیر طوسی همکاری کرده است. رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 160 شود
قلانسی. ازحکما و فضلای زمان خود بوده، صاحب تألیف و تصنیف است و گاهی شعری هم گفته. (از مجمعالفصحاء ج 1 ص 377)
لغت نامه دهخدا
(خَ رُدْ دی)
بتلیسی. از اوست: شرح ایساغوجی ابهری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ رُدْ دی)
دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 4 هزارگزی جنوب ورزقان و 4 هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 477 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی گلیم بافی وراه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَرُدْ دی)
ابن احمد بن علی علیمی فاروق رملی حنفی ملقب به علامه متوفی بسال 1089 هجری قمری او راست: فتاوی الخیریه. و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 301 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ عُدْ دی)
ترکو سجزی یا بدیع ترکو. عوفی نام او را در ردیف شاعران آل سلجوق بعد از عهد معزی و سنجری آورده و از اشعار او نقل کرده است. رجوع به لباب الالباب چ لیدن ج 2 صص 349- 351 و مجمعالفصحا ص 168 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(صَ رُدْ دی)
تبریزی بن محمدرضا نایب الصدر. او راست: کتاب لغتی که به سال 1225 هجری قمری برای عباس میرزا نایب السلطنه بنام فرهنگ عباسی تألیف کرده است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار و رجوع به دانشمندان آذربایجان شود
شیخ صدرالدین، ابن شیخ صفی الدین. پدر وی هنگام ارتحال منصب ارشاد بوی عنایت فرمود و صاحب حبیب السیر در کرامت و مقام او داستانها آورده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 420- 423 شود
لغت نامه دهخدا
بدل بن ابی المعتمر التبریزی ملقب به بدرالدین الحافظ. وی بسال 636 هجری قمری درگذشت. او راست: تحفهالاولیاء فی ذکر حال سیدالاتقیاء. (اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 231)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قمرالدین
تصویر قمرالدین
لواشک زردآلو
فرهنگ لغت هوشیار
پیشوای دین پیشوای دین (اسلام)، (اسلام) لقبی است که ببعض علمای اسلام داده اند
فرهنگ لغت هوشیار