در تداول عامۀکسی که وامهای خود را به آسانی نپردازد. آن که مال قرض گرفته را به آسانی ادا نکند. بدمعامله. غریم سوء. بل ّ. مقابل خوش حساب، خوش معامله. (یادداشت مؤلف)
در تداول عامۀکسی که وامهای خود را به آسانی نپردازد. آن که مال قرض گرفته را به آسانی ادا نکند. بدمعامله. غریم سوء. بل ّ. مقابل خوش حساب، خوش معامله. (یادداشت مؤلف)
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانه سر، بوبویه، مرغ سلیمان، شانه به سر، پوپک، بوبه، کوکله، پوپو، پوپ، پوپش، بوبک، شانه سرک، بوبو، پوپؤک
هُدهُد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پَر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانِه سَر، بوبویِه، مُرغِ سُلِیمان، شانِه بِه سَر، پوپَک، بوبِه، کوکَلِه، پوپو، پوپ، پوپَش، بوبَک، شانِه سَرَک، بوبو، پوپُؤَک
بدوضع. بدحال. (ناظم الاطباء). بداصل. بدنهاد: کزآن سو بد ایرانیان را بنه بجوید بنه مردم بدبنه. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 261). بچنگ وی آمد حصار وبنه بسی مایه ور مردم بدبنه. فردوسی. همی راند آن پیل تا میمنه بشاپور گفت ای بد بدبنه. فردوسی، مردمان ظالم و فاسق. (غیاث اللغات) (آنندراج)
بدوضع. بدحال. (ناظم الاطباء). بداصل. بدنهاد: کزآن سو بد ایرانیان را بنه بجوید بنه مردم بدبنه. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 261). بچنگ وی آمد حصار وبنه بسی مایه ور مردم بدبنه. فردوسی. همی راند آن پیل تا میمنه بشاپور گفت ای بد بدبنه. فردوسی، مردمان ظالم و فاسق. (غیاث اللغات) (آنندراج)
هدهد. مرغ سلیمان. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از هفت قلزم) (انجمن آرا) ، بد اصل و نسب: هم سگان را قلاده زرین است هم خران را خز است پشماکند خلف صدقت ار منم بگذار زادگان حرام بدپیوند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 762)
هدهد. مرغ سلیمان. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از هفت قلزم) (انجمن آرا) ، بد اصل و نسب: هم سگان را قلاده زرین است هم خران را خز است پشماکند خلف صدقت ار منم بگذار زادگان حرام بدپیوند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 762)
جمع واژۀ بدّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بتها. (یادداشت مؤلف) : و اهل الصین و الهند یزعمون ان البدده تکلمهم و انما یکلمهم عبادهم... و هم (اهل الصین) یزعمون ان الهند وضعوا لهم البدده. (اخبار الصین و الهند از مؤلف)
جَمعِ واژۀ بُدّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بتها. (یادداشت مؤلف) : و اهل الصین و الهند یزعمون ان البدده تکلمهم و انما یکلمهم عبادهم... و هم (اهل الصین) یزعمون ان الهند وضعوا لهم البدده. (اخبار الصین و الهند از مؤلف)