جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بدبدک

بدبدک

بدبدک
هُدهُد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پَر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانِه سَر، بوبویِه، مُرغِ سُلِیمان، شانِه بِه سَر، پوپَک، بوبِه، کوکَلِه، پوپو، پوپ، پوپَش، بوبَک، شانِه سَرَک، بوبو، پوپُؤَک
بدبدک
فرهنگ فارسی عمید

بدبدک

بدبدک
هدهد. مرغ سلیمان. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از هفت قلزم) (انجمن آرا) ، بد اصل و نسب:
هم سگان را قلاده زرین است
هم خران را خز است پشماکند
خلف صدقت ار منم بگذار
زادگان حرام بدپیوند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 762)
لغت نامه دهخدا

بدبده

بدبده
بِلدِرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سَمان، کَرَک، وُشم، سَمانِه، کَراک، وَرتیج، سَلویٰ
بدبده
فرهنگ فارسی عمید

بدبده

بدبده
کسی که وام خود را ندهد یا در دادن آن مسامحه و تاخیر می کند، بدحساب
بدبده
فرهنگ فارسی عمید

بدبده

بدبده
در تداول عامۀکسی که وامهای خود را به آسانی نپردازد. آن که مال قرض گرفته را به آسانی ادا نکند. بدمعامله. غریم سوء. بل ّ. مقابل خوش حساب، خوش معامله. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا