- بدانجام
- بدفرجام، بدعاقبت
معنی بدانجام - جستجوی لغت در جدول جو
- بدانجام
- آنچه پایانش بد باشد، بدعاقبت، بدفرجام
- بدانجام ((~. اَ))
- بدعاقبت، بدفرجام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد فرجام بد عاقبت
بد فرجامی بد عاقبتی
سرانجام، بفرجام
آخر الامر، بالاخره، نهایتا، آخرکار، عاقبت، آخر زمان
پارسی تازی گشته بادنگان باتنگان گیاهی از تیره بادنجانیان که اصلش از هندوستان است. میوه اش درشت و بیضوی و دراز اندام یا گرد که برنگ بنفش متمایل بسیاه و سفید و گاهی زرد و قرمز دیده میشود ولی میوه خوراکی آن همیشه بنفش سیاه رنگ است
ستوری که دهنه را قبول نکند مرکوب (و مخصوصااسب) سرکشی چموش، شخص گردنکش یاغی نافرمان سخت سر
بدعاقبت، عاقبت به شر
عاقبت و آخر کار و پایان کار
پایان، عاقبت، در آخر کار
سرانجام دادن: به پایان رساندن، تمام کردن
سرانجام دادن: به پایان رساندن، تمام کردن
بادمجان، میوۀ گرد یا دراز گیاهی، به رنگ سیاه یا بنفش با کلاهی سبز که مصرف خوراکی دارد، گیاه یک سالۀ این میوه با برگ های پهن و گل های ریز بنفش
کسی که عاقبت به خیر نباشد، بدعاقبت، بدانجام
مشهور ببدی معروف ببدی، مرضی است که اسب و استر و خر را بهم رسد سراجه
بد لگام (لجام تازی شده لگام پارسی است) سرکش
رسوا، بی آبرو، کسی که به بدی معروف شده
اتمام، پایان، سرانجام، اعمال، ایفا، ختم شدن، آخر، اجرا
معروف به بدی، بی آبرو، رسوا
انتها، آخرهرکار، اتمام کار، آخر کار، فرجام، پایان
اجرا کردن، پایان، آخر، عاقبت
جمع واژۀ نجم، ستارگان
انجام دادن: اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن
انجام شدن: به پایان رسیدن، تمام شدن
انجام یافتن: پایان یافتن، به پایان رسیدن
جمع واژۀ نجم، ستارگان
انجام دادن: اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن
انجام شدن: به پایان رسیدن، تمام شدن
انجام یافتن: پایان یافتن، به پایان رسیدن
پایان، انتها
Disreputable, Infamous, Notorious
сомнительный , позорный , печально известный
von schlechtem Ruf, berüchtigt
сумнівний , ганебний , відомий у поганому сенсі
podejrzany, haniebny, notoryczny
声誉差的 , 恶名昭彰的 , 臭名昭著的
de má reputação, infame, notório
di cattiva reputazione, infame, noto
de mala reputación, infame, notorio
de mauvaise réputation, infâme, notoire
van slechte reputatie, berucht