جدول جو
جدول جو

معنی بدانجام - جستجوی لغت در جدول جو

بدانجام
بدفرجام، بدعاقبت
تصویری از بدانجام
تصویر بدانجام
فرهنگ لغت هوشیار
بدانجام
آنچه پایانش بد باشد، بدعاقبت، بدفرجام
تصویری از بدانجام
تصویر بدانجام
فرهنگ فارسی عمید
بدانجام
((~. اَ))
بدعاقبت، بدفرجام
تصویری از بدانجام
تصویر بدانجام
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بد انجام
تصویر بد انجام
بد فرجام بد عاقبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد انجامی
تصویر بد انجامی
بد فرجامی بد عاقبتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درانجام
تصویر درانجام
سرانجام، بفرجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
آخر الامر، بالاخره، نهایتا، آخرکار، عاقبت، آخر زمان
فرهنگ واژه فارسی سره
پارسی تازی گشته بادنگان باتنگان گیاهی از تیره بادنجانیان که اصلش از هندوستان است. میوه اش درشت و بیضوی و دراز اندام یا گرد که برنگ بنفش متمایل بسیاه و سفید و گاهی زرد و قرمز دیده میشود ولی میوه خوراکی آن همیشه بنفش سیاه رنگ است
فرهنگ لغت هوشیار
ستوری که دهنه را قبول نکند مرکوب (و مخصوصااسب) سرکشی چموش، شخص گردنکش یاغی نافرمان سخت سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدفرجام
تصویر بدفرجام
بدعاقبت، عاقبت به شر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
عاقبت و آخر کار و پایان کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
پایان، عاقبت، در آخر کار
سرانجام دادن: به پایان رساندن، تمام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادنجان
تصویر بادنجان
بادمجان، میوۀ گرد یا دراز گیاهی، به رنگ سیاه یا بنفش با کلاهی سبز که مصرف خوراکی دارد، گیاه یک سالۀ این میوه با برگ های پهن و گل های ریز بنفش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدفرجام
تصویر بدفرجام
کسی که عاقبت به خیر نباشد، بدعاقبت، بدانجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
((~. اَ))
عاقبت، پایان
فرهنگ فارسی معین
مشهور ببدی معروف ببدی، مرضی است که اسب و استر و خر را بهم رسد سراجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدلجام
تصویر بدلجام
بد لگام (لجام تازی شده لگام پارسی است) سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد نام
تصویر بد نام
رسوا، بی آبرو، کسی که به بدی معروف شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجام
تصویر انجام
اتمام، پایان، سرانجام، اعمال، ایفا، ختم شدن، آخر، اجرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
معروف به بدی، بی آبرو، رسوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجام
تصویر انجام
انتها، آخرهرکار، اتمام کار، آخر کار، فرجام، پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجام
تصویر انجام
اجرا کردن، پایان، آخر، عاقبت
جمع واژۀ نجم، ستارگان
انجام دادن: اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن
انجام شدن: به پایان رسیدن، تمام شدن
انجام یافتن: پایان یافتن، به پایان رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجام
تصویر انجام
پایان، انتها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
((بَ))
دارای شهرت بد، معروف به بدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدنام
تصویر بدنام
Disreputable, Infamous, Notorious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
сомнительный , позорный , печально известный
دیکشنری فارسی به روسی
von schlechtem Ruf, berüchtigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
сумнівний , ганебний , відомий у поганому сенсі
دیکشنری فارسی به اوکراینی
podejrzany, haniebny, notoryczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
声誉差的 , 恶名昭彰的 , 臭名昭著的
دیکشنری فارسی به چینی
de má reputação, infame, notório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
di cattiva reputazione, infame, noto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
de mala reputación, infame, notorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
de mauvaise réputation, infâme, notoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
van slechte reputatie, berucht
دیکشنری فارسی به هلندی