بدسرشت. با بد درآمیخته. که سرشتش با بدی و زشتی درآمیخته باشد. بدخمیره: بدو داد مرد بدآمیز را چنان بدکنش مرد خونریز را. فردوسی. فرستاده آمد پیامش بداد نبد در دلش جای پیغام و داد سر بی خرد زآن سخن تیز گشت بجوشید و مغزش بدآمیز گشت. فردوسی
بدسرشت. با بد درآمیخته. که سرشتش با بدی و زشتی درآمیخته باشد. بدخمیره: بدو داد مرد بدآمیز را چنان بدکنش مرد خونریز را. فردوسی. فرستاده آمد پیامش بداد نبد در دلش جای پیغام و داد سر بی خرد زآن سخن تیز گشت بجوشید و مغزش بدآمیز گشت. فردوسی
آموزندۀ بدی و شرارت. (ناظم الاطباء). آنکه چیزهای بد به دیگران یاد دهد. کسی که پندهای نادرست دهد. مقابل نیک آموز. (فرهنگ فارسی معین). بدآموزنده: گرزم بدآموز گفت از خرد نباید جز آن چیز کاندر خورد. دقیقی. و دیگر که اند از پراکندگان بدآموز و بدخواه و کاوندگان. فردوسی. رسیدند هر دو بمردی بجای بدآموز شد هر دو را رهنمای. فردوسی. ز گفت بدآموز جوشان شدند بنزدیک مادر خروشان شدند. فردوسی. بفردا ممان کار امروز را برتخت منشان بدآموز را. فردوسی. نداند که خداوند را بدآموزی براه کژ نهاد. (تاریخ بیهقی ص 329). با من (احمد عبدالصمد) خالی داشت این خلوت دیری بکشید و بسیار نومیدی کرد و بگریست و گفت لعنت بر این بدآموزان باد. (تاریخ بیهقی ص 336). پس از این گوئیم که حال چون شد و بدآموزان چه بازنمودند تا بهشت آمل دوزخی شد. (تاریخ بیهقی ص 464). از خداوند هیچ عیب نیست عیب از بدآموزان است. (تاریخ بیهقی). و از یار بداندیش و بدآموز دور باش. (منتخب قابوسنامه ص 30). مکن با بدآموز هرگز درنگ که انگور گیرد ز انگور رنگ. نظامی (از نفایس الفنون). جز به نیکان نظر نیفروزم از بدآموز بد نیاموزم. نظامی. معلمان بدآموز را سخن مشنو که دیر سال بمانی بکام نیکوخواه. سعدی. نکویی کن که دولت بینی از بخت مبر فرمان بدگوی بدآموز. سعدی. در صحبت رفیق بدآموز همچنان کاندر کمند دشمن آهخته خنجری. سعدی. ندانستی که ضدان در کمین اند نکو کردی علی رغم بدآموز. سعدی (طیبات).
آموزندۀ بدی و شرارت. (ناظم الاطباء). آنکه چیزهای بد به دیگران یاد دهد. کسی که پندهای نادرست دهد. مقابل نیک آموز. (فرهنگ فارسی معین). بدآموزنده: گرزم بدآموز گفت از خرد نباید جز آن چیز کاندر خورد. دقیقی. و دیگر که اند از پراکندگان بدآموز و بدخواه و کاوندگان. فردوسی. رسیدند هر دو بمردی بجای بدآموز شد هر دو را رهنمای. فردوسی. ز گفت بدآموز جوشان شدند بنزدیک مادر خروشان شدند. فردوسی. بفردا ممان کار امروز را برتخت منشان بدآموز را. فردوسی. نداند که خداوند را بدآموزی براه کژ نهاد. (تاریخ بیهقی ص 329). با من (احمد عبدالصمد) خالی داشت این خلوت دیری بکشید و بسیار نومیدی کرد و بگریست و گفت لعنت بر این بدآموزان باد. (تاریخ بیهقی ص 336). پس از این گوئیم که حال چون شد و بدآموزان چه بازنمودند تا بهشت آمل دوزخی شد. (تاریخ بیهقی ص 464). از خداوند هیچ عیب نیست عیب از بدآموزان است. (تاریخ بیهقی). و از یار بداندیش و بدآموز دور باش. (منتخب قابوسنامه ص 30). مکن با بدآموز هرگز درنگ که انگور گیرد ز انگور رنگ. نظامی (از نفایس الفنون). جز به نیکان نظر نیفروزم از بدآموز بد نیاموزم. نظامی. معلمان بدآموز را سخن مشنو که دیر سال بمانی بکام نیکوخواه. سعدی. نکویی کن که دولت بینی از بخت مبر فرمان بدگوی بدآموز. سعدی. در صحبت رفیق بدآموز همچنان کاندر کمند دشمن آهخته خنجری. سعدی. ندانستی که ضدان در کمین اند نکو کردی علی رغم بدآموز. سعدی (طیبات).