جدول جو
جدول جو

معنی بدآمیز - جستجوی لغت در جدول جو

بدآمیز
(بَ)
بدسرشت. با بد درآمیخته. که سرشتش با بدی و زشتی درآمیخته باشد. بدخمیره:
بدو داد مرد بدآمیز را
چنان بدکنش مرد خونریز را.
فردوسی.
فرستاده آمد پیامش بداد
نبد در دلش جای پیغام و داد
سر بی خرد زآن سخن تیز گشت
بجوشید و مغزش بدآمیز گشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدآیین
تصویر بدآیین
بدکیش، گمراه، ملحد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدآموز
تصویر بدآموز
کسی که کارهای بد یا مطالب بد به دیگران یاد می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
آمیخته به پند و اندرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدآموزی
تصویر بدآموزی
عمل بدآموز، یاد دادن رفتارهای بد و غیراخلاقی
فرهنگ فارسی عمید
(گِ یَ دَ / دِ)
ستیزنده. به بدی چنگ زننده:
ای همچو مهین مار بدآویز و خشوک
پر زهر چو ماری و چو ماهی همه سوک.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(گُ زَ دَ / دِ)
آموزندۀ بدی و شرارت. (ناظم الاطباء). آنکه چیزهای بد به دیگران یاد دهد. کسی که پندهای نادرست دهد. مقابل نیک آموز. (فرهنگ فارسی معین). بدآموزنده:
گرزم بدآموز گفت از خرد
نباید جز آن چیز کاندر خورد.
دقیقی.
و دیگر که اند از پراکندگان
بدآموز و بدخواه و کاوندگان.
فردوسی.
رسیدند هر دو بمردی بجای
بدآموز شد هر دو را رهنمای.
فردوسی.
ز گفت بدآموز جوشان شدند
بنزدیک مادر خروشان شدند.
فردوسی.
بفردا ممان کار امروز را
برتخت منشان بدآموز را.
فردوسی.
نداند که خداوند را بدآموزی براه کژ نهاد. (تاریخ بیهقی ص 329). با من (احمد عبدالصمد) خالی داشت این خلوت دیری بکشید و بسیار نومیدی کرد و بگریست و گفت لعنت بر این بدآموزان باد. (تاریخ بیهقی ص 336). پس از این گوئیم که حال چون شد و بدآموزان چه بازنمودند تا بهشت آمل دوزخی شد. (تاریخ بیهقی ص 464). از خداوند هیچ عیب نیست عیب از بدآموزان است. (تاریخ بیهقی). و از یار بداندیش و بدآموز دور باش. (منتخب قابوسنامه ص 30).
مکن با بدآموز هرگز درنگ
که انگور گیرد ز انگور رنگ.
نظامی (از نفایس الفنون).
جز به نیکان نظر نیفروزم
از بدآموز بد نیاموزم.
نظامی.
معلمان بدآموز را سخن مشنو
که دیر سال بمانی بکام نیکوخواه.
سعدی.
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز.
سعدی.
در صحبت رفیق بدآموز همچنان
کاندر کمند دشمن آهخته خنجری.
سعدی.
ندانستی که ضدان در کمین اند
نکو کردی علی رغم بدآموز.
سعدی (طیبات).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدآموز
تصویر بدآموز
کسی که کارهای زشت از دیگری بیاموزد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزهای بد بدیگران یاد دهد کسی که پندهای نادرست دهد مقابل نیک آموز، آنکه چیزهای بد از دیگران یاد گیرد مقابل نیک آموز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدآیین
تصویر بدآیین
بد اخلاق، بدخوی وکافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب آمیز
تصویر آب آمیز
مخلوط با آب ممزوج با آب. باآب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
آمیخته به نصیحت و اندرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدآموزی
تصویر بدآموزی
آموزش کارهای ناپسند و غیراخلاقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
Sententiously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
sentencieusement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
อย่างคำคม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
kwa methali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
özdeyişsel bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
উপদেশমূলকভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
격언적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
金言的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
בצורה חכמה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
उपदेशपूर्ण रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
secara penuh hikmah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
повчально
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
wijsgerig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
sentenciosamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
sentenziosamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
sentenciosamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
格言式地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
pouczająco
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
weisheitlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
назидательно
دیکشنری فارسی به روسی
بی ادب
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از پندآمیز
تصویر پندآمیز
حکمت آمیز طور پر
دیکشنری فارسی به اردو