جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بدتمیز

بدآمیز

بدآمیز
بدسرشت. با بد درآمیخته. که سرشتش با بدی و زشتی درآمیخته باشد. بدخمیره:
بدو داد مرد بدآمیز را
چنان بدکنش مرد خونریز را.
فردوسی.
فرستاده آمد پیامش بداد
نبد در دلش جای پیغام و داد
سر بی خرد زآن سخن تیز گشت
بجوشید و مغزش بدآمیز گشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

بی تمیز

بی تمیز
نادان، بی خرد، برای مِثال اوفتاده ست در جهان بسیار / بی تمیز ارجمند و عاقل خوار (سعدی - ۸۴)
بی تمیز
فرهنگ فارسی عمید