معنی بخوشتن - جستجوی لغت در جدول جو
بخوشتن
خشکیدن، لک دار شدن، لک زدن
ادامه...
خشکیدن، لک دار شدن، لک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر باوشین
باوشین
(دخترانه)
پنکه، بادبزن (نگارش کردی: باوهشن)
ادامه...
پنکه، بادبزن (نگارش کردی: باوهشن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر برگشتن
برگشتن
بَرگَشتَن
برگردیدن، واپس آمدن، بازآمدن
واژگون شدن، سرنگون شدن
ادامه...
برگردیدن، واپس آمدن، بازآمدن
واژگون شدن، سرنگون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بروشان
بروشان
گروندگان، مؤمنان
ادامه...
گروندگان، مؤمنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بخشودن
بخشودن
بَخشودَن
از گناه کسی درگذشتن، عفو کردن، گذشت کردن
ادامه...
از گناه کسی درگذشتن، عفو کردن، گذشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بنگشتن
بنگشتن
بلعیدن، ناجاویده فرو بردن
ادامه...
بلعیدن، ناجاویده فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بخشودن
بخشودن
رحم کردن شفقت کردن، بخشیدن
ادامه...
رحم کردن شفقت کردن، بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر برگشتن
برگشتن
برگردیدن
ادامه...
برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بهاشتن
بهاشتن
زاری کردن، گریه کردن
ادامه...
زاری کردن، گریه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بنکشتن
بنکشتن
بلعیدن، ناجاویده فرو بردن
ادامه...
بلعیدن، ناجاویده فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بیخویشتن
بیخویشتن
بیهوش بیخویش
ادامه...
بیهوش بیخویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر آغوشتن
آغوشتن
در آغوش گرفتن
ادامه...
در آغوش گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر برگشتن
برگشتن
((~. گَ تَ))
رجعت کردن، منصرف شدن، تغییر یافتن، واژگون شدن
ادامه...
رجعت کردن، منصرف شدن، تغییر یافتن، واژگون شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویر بخشودن
بخشودن
((بَ دَ))
رحم کردن، بخشیدن
ادامه...
رحم کردن، بخشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویر برگشتن
برگشتن
Recoil, Revert, Undo
ادامه...
Recoil, Revert, Undo
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بتوشتن
ضربه ی ناگهانی وارد ساختن
ادامه...
ضربه ی ناگهانی وارد ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
بوشتن
از روی چیزی رد شدن، سوختن، به ناگهان از جای پریدن
ادامه...
از روی چیزی رد شدن، سوختن، به ناگهان از جای پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بروشتن
به شدت زدن، تکاندن میوه ی درخت با چوب بلند
ادامه...
به شدت زدن، تکاندن میوه ی درخت با چوب بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
بدوشتن
دوشیدن، سرکیسه کردن
ادامه...
دوشیدن، سرکیسه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخشتن
خشکیدن، لک دار شدن، لک زدن، خزیدن
ادامه...
خشکیدن، لک دار شدن، لک زدن، خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بکوشتن
کشتن، خاموش کردن
ادامه...
کشتن، خاموش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخوشته
خشکیده
ادامه...
خشکیده
فرهنگ گویش مازندرانی
بنوشتن
نوشتن
ادامه...
نوشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بئوشتن
دوشیدن
ادامه...
دوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بهوشتن
ایستاندن
ادامه...
ایستاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
دخوشتن
سیخ کردن
ادامه...
سیخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخوشت
خشک شده، خشکیده، لاغر، رنجور
ادامه...
خشک شده، خشکیده، لاغر، رنجور
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویر برگشتن
برگشتن
بَرگَشتَن
отскочить , возвращаться , отменять
ادامه...
отскочить , возвращаться , отменять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر برگشتن
برگشتن
بَرگَشتَن
zurückziehen, zurückkehren, rückgängig machen
ادامه...
zurückziehen, zurückkehren, rückgängig machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر برگشتن
برگشتن
بَرگَشتَن
відскочити , повертатися , скасувати
ادامه...
відскочити , повертатися , скасувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر برگشتن
برگشتن
بَرگَشتَن
cofnąć, wracać
ادامه...
cofnąć, wracać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر برگشتن
برگشتن
بَرگَشتَن
后退 , 恢复 , 撤销
ادامه...
后退 , 恢复 , 撤销
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر برگشتن
برگشتن
بَرگَشتَن
recuar, reverter, desfazer
ادامه...
recuar, reverter, desfazer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر برگشتن
برگشتن
بَرگَشتَن
indietreggiare, tornare, annullare
ادامه...
indietreggiare, tornare, annullare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر برگشتن
برگشتن
بَرگَشتَن
retroceder, revertir, deshacer
ادامه...
retroceder, revertir, deshacer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی