- بخن
- دراز بالا بلند بالا
معنی بخن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رعد، غرش
لچک روبند
تندر، رعد، برای مثال چون به بانگ آید از هوا بخنو / می خور و بانگ رود و چنگ شنو (رودکی - ۵۴۶) ، هر چیز غرنده
غریدن، رعد و برق زدن
میان
قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
اقبال، شانس، طالع، قسمت
تودماغی
از اتباع حسن است: (حسن بسن)
دلاور، شجاع
شکم درون چیزی
قد وبالا، اندام وبدن آدمی
آنکه از مردم حیله های مختلف پول و مال استخراج کند. کسی که دیگران را استثمار کند. کسی که کثیر الجماع باشد آنکه بسیار جماع کند
وسط، میان
بانگ آواز
قسمت بیرونی سقف خانه ومخفف آواز وفریاد
ترکی ک زولانه زاولانه آهنی که برپای ستوران بندند حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو
منحنی، خمیده، خم دار
بخیلی و منع کردن، امساک کردن
پیس چشم
خود کشی، چاه کندن، چیرگی
سهم، قسم، قسمت، پاره، حصه، قسط، نصیب، بهره
کم واندک، ناقص
اسکنج گند دهان سکنج
رهائی بخشیدن، نجات دادن، رستگاری بخشیدن
طالع، اقبال، نصیب، بهره
خوشا (براو)، خوشا براو (شاد پروبال او بخاله تا امام جمله آزادان شد او (مثنوی)
نهان، درون
خطاب، حرف، کلام
رحم، بچه دان و بمعنی نهایت و پایان چیزی