جدول جو
جدول جو

معنی بخق - جستجوی لغت در جدول جو

بخق(بُ)
جمع واژۀ ابخق و بخقاء. (از ناظم الاطباء). رجوع به ابخق و بخقاء شود
لغت نامه دهخدا
بخق(اِ)
کور کردن چشم کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یک چشم کردن. (تاج المصادر بیهقی). اعور کردن. (از اقرب الموارد)
اعور شدن. (از اقرب الموارد). کور شدن چشم. یک چشم شدن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
بخق
پیس چشم
تصویری از بخق
تصویر بخق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخل
تصویر بخل
بخیل بودن، زفتی، خست
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
مؤنث ابخق. زن یک چشم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). عوراء. (از ذیل اقرب الموارد). ج، بخق. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
مرد یک چشم. اعور. مؤنث: بخقاء. ج، بخق
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبق
تصویر خبق
آواز، تارا گیاهی دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برق
تصویر برق
روشنی میباشد که آنرا بفارسی درخش گویند، آذرخش، صاعقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذق
تصویر بذق
راهنما، که، سبک رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بهک: بیماری پوستی پوست سپید می شود سر چپ خالها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن لک و پیس کک مک بهک. توضیح در بعضی کتب بهق را مرادف بالکه های حاصل از مرض جذام دانسته اند ولی بطور کلی منظوراز بهق لک و پیس های روی بدن است و حتی لکه های ناشی از برص را هم بهق گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخع
تصویر بخع
خود کشی، چاه کندن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است بای یکی از سازها سازی است از مقیدات آلات ذوات النفخ بطول یک وجب و دارای سوراخهای و زبانه هایی بر دهانه آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحق
تصویر بحق
براستی، بدرستی، عادلانه
فرهنگ لغت هوشیار
خوشا (براو)، خوشا براو (شاد پروبال او بخاله تا امام جمله آزادان شد او (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخت
تصویر بخت
طالع، اقبال، نصیب، بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخر
تصویر بخر
اسکنج گند دهان سکنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخس
تصویر بخس
کم واندک، ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخش
تصویر بخش
سهم، قسم، قسمت، پاره، حصه، قسط، نصیب، بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوق
تصویر بوق
شیپور، شاخ میان تهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخل
تصویر بخل
بخیلی و منع کردن، امساک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخم
تصویر بخم
منحنی، خمیده، خم دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخنق
تصویر بخنق
لچک روبند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ک زولانه زاولانه آهنی که برپای ستوران بندند حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتق
تصویر بتق
پارسی تازی شده بوته بوته زرگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بثق
تصویر بثق
سر چشمه، رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلق
تصویر بلق
در بگشادن، واگشادن در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشق
تصویر بشق
با چوبدست زدن، تیز نگریستن، باز ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصق
تصویر بصق
تف کردن، خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزق
تصویر بزق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسق
تصویر بسق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خلق خوی ها. یا اخق معنوی. طبیعت باطنی سرشت درونی. یا (علم) اخق یا تهذیب اخق یا تهذیب نفس یکی از شعب حکمت عملی است و آن دانش بد و نیک خویها و تدبیر انسان است برای نفس خود یا یک تن خاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخن
تصویر بخن
دراز بالا بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برق
تصویر برق
درخش، کهربا، روشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخت
تصویر بخت
اقبال، شانس، طالع، قسمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخش
تصویر بخش
قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
فرهنگ واژه فارسی سره