جدول جو
جدول جو

معنی بخردوار - جستجوی لغت در جدول جو

بخردوار(بِ رَ)
خردمندانه. هوشیارانه: امیر سخت شادمانه شد و گفت ای طاهر،... سخت بخردوار جوابی است. (از تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارخوار
تصویر بارخوار
خواربار، مواد اولیه برای تهیۀ خوراک انسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
بزرگ و شریف، ستوده
فرهنگ فارسی عمید
(بُ زُرْگْ)
کبیر و عظیم. شریف. فاضل. باشکوه. توانا. نجیب. مشهور. علی. جبار. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (مجمل اللغه). متکبر. عالی. متعالی. کبیر. (السامی). ماجد. مجید. (ربنجنی). کریم. (محمود بن عمر). نبیه. (زمخشری). مزیدعلیه بزرگ. (بهارعجم) (غیاث اللغات). مزیدعلیه بزرگ چون قبه و تحفه و درخت و بخت. (آنندراج). جلیل. شریف. گرامی. نجیب. عظیم. خطیر. دور از آفت. عزیز. (یادداشت بخط دهخدا) .و این صفت اشیاء و اشخاص و غیر آن آید:
دیر زیاد آن بزرگوار خداوند
جان گرامی بجانش اندر پیوند.
رودکی.
آگه نبود ایچ که دهقان مرا ز دور
با آن بزرگوار عروسان همی بدید.
بشار مرغزی.
(برمک) مردی بزرگوار بود و از آداب تازی و پارسی بهره داشت. (تاریخ بخارا).
و افسون این مردبزرگوار (خواجه احمد حسن) بر وی کار کرد. (تاریخ بیهقی ص 144). ندانیم که حکم بزرگوار پدرم امیر ماضی در آن بر چه رفته است. (تاریخ بیهقی). فصلی دراز بیاوردم و در مدح غزنین این حضرت بزرگوار که پاینده بادو مردم آن. (تاریخ بیهقی ص 277). و آن کنشت بنزدیک بنی اسرائیل بنای بزرگوار بود. (تاریخ بیهقی). ای کنیزک گناه مهتر تو بزرگوارتر از آنست که آن را آمرزش توان کرد. (نوروزنامه). هیچ نعمتی بهتر و بزرگوارتر ازشراب نیست از بهر آنکه در هیچ طعامی و میوه ای این هنر و خاصیت نیست که در شراب است. (نوروزنامه). و از این رهط بزرگوار بوده السید الاجل. (تاریخ بیهق).
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
خواربار باشد:
ز کنعان کشیدیم لختی جهاز
کز این بارخوار است ما را نیاز.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
(گُ زَ دَ / دِ)
که بخرد را نوازد. خردمندنواز. خردمندپرور:
خدای خردبخش بخردنواز
همان ناخردمند را چاره ساز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بکردار
تصویر بکردار
بطریقه و برفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشدار
تصویر بخشدار
دارنده بخش، کسی که امور یک بخش را تحت نظر فرماندار اداره میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
عظیم وکبیر، فاضل، توانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
((بُ زُ))
شریف، محترم، باشکوه، با جلال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
صبور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
محترم، شرافتمند، عالی جناب
فرهنگ واژه فارسی سره
ارجمند، بلندقدر، سرور، شرافتمند، شریف، عالی قدر، عظیم الشان، فخیم، گرامی، مجید، محترم، معز، معظم، مفخم، مکرم، نبیل، نبیه، والاگهر
متضاد: بی شرف، حقیر، ذلیل، زبون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
مشرفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
Illustrious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
illustre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
illustriert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
выдающийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
عظیم الشان
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
বিশিষ্ট
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
mashuhuri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
卓越した
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
저명한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
видатний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
מְפֻרְסָם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
प्रसिद्ध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
terkenal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
illuster
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
ilustre
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
illustre
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
ilustre
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
卓越的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
wybitny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بزرگوار
تصویر بزرگوار
มีชื่อเสียง
دیکشنری فارسی به تایلندی