- بخجد
- ریم آهن، آنچه پس از گداختن در کوره می ماند
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
معنی بخجد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخویش، خویشتن، باختیار
خردمند
آهن، ریم آهن، سنگ سخت
باخرد، هوشیار، عاقل، دانا، خردمند، داناسر، لبیب، خردومند، اریب، فرزانه، نیکورای، صاحب خرد، فرزان، راد، متدبّر، حصیف، پیردل، متفکّر، خردپیشه، فروهیده، خردور
سنگی که حلاجان بکاربرند، ریم آهن