جدول جو
جدول جو

معنی بخجد - جستجوی لغت در جدول جو

بخجد
ریم آهن، آنچه پس از گداختن در کوره می ماند
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
تصویری از بخجد
تصویر بخجد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخود
تصویر بخود
بخویش، خویشتن، باختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخرد
تصویر بخرد
خردمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخجد
تصویر نخجد
آهن، ریم آهن، سنگ سخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخرد
تصویر بخرد
باخرد، هوشیار، عاقل، دانا، خردمند، داناسر، لبیب، خردومند، اریب، فرزانه، نیکورای، صاحب خرد، فرزان، راد، متدبّر، حصیف، پیردل، متفکّر، خردپیشه، فروهیده، خردور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخجد
تصویر نخجد
سنگی که حلاجان بکاربرند، ریم آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخرد
تصویر بخرد
((بِ رَ))
خردمند، حکیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخجد
تصویر نخجد
((نَ جَ))
سنگی که حلاجان به کار برند، ریم آهن
فرهنگ فارسی معین