نام یکی از عشایر کرد. بنا بروایت شرفنامه، کیش یزیدی در میان بسی از طوایف کرد، از آن جمله قسمتی از عشایر بختی و محمودی و دنبلی انتشار داد. (از کرد و پیوستگی نژادی او ص 131)
نام یکی از عشایر کرد. بنا بروایت شرفنامه، کیش یزیدی در میان بسی از طوایف کرد، از آن جمله قسمتی از عشایر بختی و محمودی و دنبلی انتشار داد. (از کرد و پیوستگی نژادی او ص 131)
شتر قوی درازگردن متولد از عربی و عجمی منسوب است به بخت نصر. (منتهی الارب). قسمی شتر. شتر خراسانی. (یادداشت مؤلف). شتر قوی بزرگ که از جانب خراسان آرند. نوعی شتر قوی بزرگ سرخ که از جانب خراسان آرند و این منسوب به بخت است که پادشاهی بوده است و آن را بخت نصر نیزمی خوانند. پادشاه مذکور ماده شتر عرب و نر شتر عجم را جفت ساخته بود، نتیجه ای که از آن حاصل شد آن را شتر بختی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). اشتر. (مهذب الاسماء). قرمل. نوعی از شتر قوی و بزرگ سرخ رنگ. (فرهنگ نظام).
شتر قوی درازگردن متولد از عربی و عجمی منسوب است به بخت نصر. (منتهی الارب). قسمی شتر. شتر خراسانی. (یادداشت مؤلف). شتر قوی بزرگ که از جانب خراسان آرند. نوعی شتر قوی بزرگ سرخ که از جانب خراسان آرند و این منسوب به بخت است که پادشاهی بوده است و آن را بخت نصر نیزمی خوانند. پادشاه مذکور ماده شتر عرب و نر شتر عجم را جفت ساخته بود، نتیجه ای که از آن حاصل شد آن را شتر بختی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). اشتر. (مهذب الاسماء). قرمل. نوعی از شتر قوی و بزرگ سرخ رنگ. (فرهنگ نظام).
نضج. حالت و چگونگی چیزی که پخته باشد. رسیدگی. ینع: هر یکی با جنس خود در کرد خود از برای پختگی نم میخورد. مولوی. ، عقل. حزم. احتیاط. متانت. سنجیدگی. نباهت. وزن. باتجربگی. آزمودگی: فزون کرد ارچه سفر رود مرد همان پختگی به بود سود مرد بکان کندن ار دست تو گشت ریش مخور غم که سود از زیان است بیش. امیرخسرو
نضج. حالت و چگونگی چیزی که پخته باشد. رسیدگی. یَنع: هر یکی با جنس خود در کرد خود از برای پختگی نم میخورد. مولوی. ، عقل. حَزم. احتیاط. متانت. سنجیدگی. نباهت. وزن. باتجربگی. آزمودگی: فزون کرد ارچه سفر رودِ مرد همان پختگی به بود سود مرد بکان کندن ار دست تو گشت ریش مخور غم که سود از زیان است بیش. امیرخسرو
ارتباط و پیوستگی. (ناظم الاطباء). رابطه. ربط: همی دیر شد سوده آن بستگی سبک شد دل بسته ز آهستگی. فردوسی. این کار بآن بستگی دارد. این دو امر بهم بستگی دارد.
ارتباط و پیوستگی. (ناظم الاطباء). رابطه. ربط: همی دیر شد سوده آن بستگی سبک شد دل بسته ز آهستگی. فردوسی. این کار بآن بستگی دارد. این دو امر بهم بستگی دارد.
از شعرای تبریز که بیشتر عمر خود را در شیراز گذرانده است. (فرهنگ سخنوران). ازوست: امید جور از تو ندارم چه جای لطف نومیدیم ببین به چه غایت رسیده است. (ازقاموس الاعلام) لقب ابن عمر کوفی عیار. (منتهی الارب)
از شعرای تبریز که بیشتر عمر خود را در شیراز گذرانده است. (فرهنگ سخنوران). ازوست: امید جور از تو ندارم چه جای لطف نومیدیم ببین به چه غایت رسیده است. (ازقاموس الاعلام) لقب ابن عمر کوفی عیار. (منتهی الارب)