کلاه آهن است که پهلوانان روز جنگ بسر گذارند و سرپناه هم گویند. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 171). بغتاق. خود آهنین. (ناظم الاطباء) (برهان). و رجوع به بغتاق شود
کلاه آهن است که پهلوانان روز جنگ بسر گذارند و سرپناه هم گویند. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 171). بغتاق. خود آهنین. (ناظم الاطباء) (برهان). و رجوع به بغتاق شود
اوستا. اویستا. ابستاق. ابستاغ. ایستا. بستاه. آبستا. افستا. اپستا. ستا. کتاب دینی زردشت. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی چ 1326 هجری قمری ص 116). وستا: و (زردشت) کتاب بستاق که ایشان ابستا و وستا خوانندبر گشتاسب عرضه نمود. (مجمل التواریخ والقصص ص 12). و رجوع به هر یک از کلمه های مذکور در جای خود شود
اوستا. اویستا. ابستاق. ابستاغ. ایستا. بستاه. آبستا. افستا. اپستا. ستا. کتاب دینی زردشت. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی چ 1326 هجری قمری ص 116). وستا: و (زردشت) کتاب بستاق که ایشان ابستا و وستا خوانندبر گشتاسب عرضه نمود. (مجمل التواریخ والقصص ص 12). و رجوع به هر یک از کلمه های مذکور در جای خود شود
بغطاق. بغلتاق. بغلطاق. کلاه را گویند. (برهان) (آنندراج) (از رشیدی) (از ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء). کلاه زردوزی. (سروری از حسین وفایی) : ترک من خاقان نگر در حلقۀ عشاق او ماه من خورشید بین درسایۀ بغتاق او. خواجوی کرمانی (از سروری). بفرقش سرفرازی کرد بغطاق. محمد عیار (از رشیدی).
بغطاق. بغلتاق. بغلطاق. کلاه را گویند. (برهان) (آنندراج) (از رشیدی) (از ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء). کلاه زردوزی. (سروری از حسین وفایی) : ترک من خاقان نگر در حلقۀ عشاق او ماه من خورشید بین درسایۀ بغتاق او. خواجوی کرمانی (از سروری). بفرقش سرفرازی کرد بغطاق. محمد عیار (از رشیدی).