جدول جو
جدول جو

معنی بخ - جستجوی لغت در جدول جو

بخ
کلمه ای برای مدح و اظهار خشنودی و مسرت یا تمجید، زه، خه، خوشا، آفرین
تصویری از بخ
تصویر بخ
فرهنگ فارسی عمید
بخ(بُ)
کخ. لولو. یک سر دو گوش. فازوع. و کلمه بخ ردیف کخ در نسخه ای از لغت اسدی آمده است. (یادداشت مؤلف). چیزی بود که ترس کودکان را بسازند بدیدار زشت و آن را بتازی فاروع خوانند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن) :
آیم و چون بخ بگوشه ای بنشینم
پوست به یک ره برون کنم زستغفار.
فرخی، (از: ب + خاطر) بیاد. آنچه در دل گذرد. (ناظم الاطباء).
- بخاطر آوردن، بیاد آوردن. (ناظم الاطباء). به خیال آوردن. یاد کردن. (آنندراج). بنظر آوردن. به ذکر آوردن.
- بخاطر داشتن، محفوظ داشتن. ملحوظ داشتن. بیاد داشتن.
- بخاطر گذرانیدن، در دل گذرانیدن. (ناظم الاطباء).
- بخاطر گذشتن، در دل گذشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بخ(بَخْ خِن)
عربی است در ستایش و مبارکباد. خوشا که به وقت خوش آمد چیزی گویند. (غیاث اللغات). خوش. (شرفنامۀ منیری). خه. به. زه. احسنت. تقدیر کردن. (زوزنی). در ستایش ومبارک باد و در رضا و پسند گویند. کلمه ای است بمعنی خوشا که بوقت خوش آمدن چیزی گویند مانند زه و خه در فارسی. در حالت افراد خای آن را گاه ساکن و گاه مکسور و گاه مضموم منون آرند و اکثر مکرر کنند برای مبالغه پس گویند بخ بخ بکسر و بر تنوین اول و سکون ثانی وبخ بخ بسکون هر دو و بخ بخ بکسر و تنوین هر دو مشدده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
روافده اکرم الرافدات
بخ لک بخ لبحر خضم.
(از اقرب الموارد).
- درهم بخی ّ، درهمی است که بر آن کلمه بخ نوشته شده باشد. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
بخ(بَ)
اسم فعل است و هنگام مدح و خشنودی از چیزی بکار رود و برای مبالغه تکرار شود. (از اقرب الموارد). خه. زه. فارسی است و مکرر نیز استعمال شود در مقام تحسین. آفرین. کلمه ای است اظهار خشنودی را به معنی چه نیک است، چه خوش گفتی، و برای مبالغه بخ بخ گویند. به به. نیکا. تحسین. (فرهنگ شعوری) :
هرکه را توفیق یار است او بدین خدمت رسد
بخ مر آنکس باد کانکس را بود توفیق یار.
فرخی.
آبم ببرد بخت، بخ ای خفته بخت، بخ
نانم نداد چرخ، زه ای سفله چرخ زه.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
بخ(اِ تِءْ)
پسندیده شدن و بزرگ شدن کار. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
بخ
کلمه ایست که خشنودی و مدح و تمجید را رساند زه، خه، خوشاخ بخ بخ، برای مبالغه در اظهار مسرت یا مدح و تمجید گویند، آفرین، خوشا
فرهنگ لغت هوشیار
بخ((بَ))
زه، خوشا
تصویری از بخ
تصویر بخ
فرهنگ فارسی معین
بخ
آفرین، خوشا، زه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بخ
بخور، پوزه بند، دست بند، بیخ، زیر، گردنه ی کیسه جهت گره زدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخور و نمیر
تصویر بخور و نمیر
مقداری از غذا که فقط برای ادامه زندگی کفایت کند قوت لایموت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخورتیکان
تصویر بخورتیکان
تمشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخورک
تصویر بخورک
ارژن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زولا نگاه فرو رفتگی بالای سم ستور که زولانه را آنجا می بندند فرو رفتگی بالای سم اسب که حلقه بخورا در آنجا بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیدن
تصویر بخیدن
حلاجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیده
تصویر بخیده
پشم یا پنبه زده شده حلاجی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیر
تصویر بخیر
بخوبی وخوشی، بسلامتی وتندرستی، بعاقبت وسر انجام نیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیل
تصویر بخیل
خسیس وممسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیله
تصویر بخیله
خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیلی
تصویر بخیلی
تنگ چشمی گرسنه چشمی زفتی ممسکی مقابل سخاوت کرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخور مریم
تصویر بخور مریم
آذریون گل نگونسار از گیاهان گل نگونسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخش پذیری
تصویر بخش پذیری
قابلیت قسمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخش
تصویر بخش
قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخشوده
تصویر بخشوده
معاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخشودگی
تصویر بخشودگی
معافیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخشنده تر
تصویر بخشنده تر
اکرم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخشنامه
تصویر بخشنامه
ابلاغیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
عفو، اعطا، تقسیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخشایش
تصویر بخشایش
رحم، عفو، غفران، مغفرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخش کردن
تصویر بخش کردن
تخصیص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخت
تصویر بخت
اقبال، شانس، طالع، قسمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بختامد
تصویر بختامد
اتفاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بختک
تصویر بختک
کابوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بختمندانه
تصویر بختمندانه
اتفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخردانه
تصویر بخردانه
معقول، منطقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخش پذیر
تصویر بخش پذیر
قابل قسمت
فرهنگ واژه فارسی سره