- بخ
- کلمه ایست که خشنودی و مدح و تمجید را رساند زه، خه، خوشاخ بخ بخ، برای مبالغه در اظهار مسرت یا مدح و تمجید گویند، آفرین، خوشا
معنی بخ - جستجوی لغت در جدول جو
- بخ
- کلمه ای برای مدح و اظهار خشنودی و مسرت یا تمجید، زه، خه، خوشا، آفرین
- بخ ((بَ))
- زه، خوشا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معافیت
ابلاغیه
عفو، اعطا، تقسیم
رحم، عفو، غفران، مغفرت
تخصیص
قابلیت قسمت
قابل قسمت
قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
معقول، منطقی
اتفاقی
کابوس
اتفاق
اقبال، شانس، طالع، قسمت
تنگ چشمی گرسنه چشمی زفتی ممسکی مقابل سخاوت کرم
خرفه بقله الحمقاء
خسیس وممسک
بخوبی وخوشی، بسلامتی وتندرستی، بعاقبت وسر انجام نیک
پشم یا پنبه زده شده حلاجی شده
حلاجی کردن
ترکی زولا نگاه فرو رفتگی بالای سم ستور که زولانه را آنجا می بندند فرو رفتگی بالای سم اسب که حلقه بخورا در آنجا بندند
ارژن
مقداری از غذا که فقط برای ادامه زندگی کفایت کند قوت لایموت
آذریون گل نگونسار از گیاهان گل نگونسار
خوزمیدن
خوز ماندن
هر چیزی که برنگ خاکستر باشد
بتنهائی، استبداد
به هوش آمدن، به حال آمدن از غش
بخویش، خویشتن، باختیار