جدول جو
جدول جو

معنی بحتیگان - جستجوی لغت در جدول جو

بحتیگان
ضبطی یا تصحیفی از کلمه بختگان نام دریاچه ای در فارس. رجوع به بختگان و فهرست فارسنامه ابن البلخی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باتنگان
تصویر باتنگان
بادمجان، میوۀ گرد یا دراز گیاهی، به رنگ سیاه یا بنفش با کلاهی سبز که مصرف خوراکی دارد، گیاه یک سالۀ این میوه با برگ های پهن و گل های ریز بنفش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بویگان
تصویر بویگان
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، پرکام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بایگان
تصویر بایگان
کسی که نامه ها و اسناد اداری را در جای مخصوص آن ها ضبط می کند، نگهدارنده، ضبّاط، آرشیویست
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد در 13 هزارگزی باختر فیروزآباد، سکنۀ آن 300 تن، آب از چشمه، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)، آشی که از بنه پزند، (ناظم الاطباء) (هفت قلزم)، آشی که از بن پزند و بن را به عربی حبهالخضراء گویند، (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(حِتْ تی)
قومی باستانی که پیش از تمدن مردم فینیقی در آسیای صغیر مملکت عظیمی داشته اند. پورداود گوید: سابقاً از حتیتها فقط نامی شنیده بودند، زیرا درتواره چندین بار یاد گردیده اند پس از کاوشهائی که در سوریه و آسیای صغیر شد و چندین شهر بزرگ آنان کشف گردید دانسته شد که حتیت ها از اقوام هند و اروپائی بودند، نامهای خاص و زبان و دین آنان نژاد آنان را ثابت کرده است. قدمت آثار ایشان به سال 2100پیش از مسیح میرسد یعنی در همین زمان به آسیای صغیر دست یافته دولت مقتدری تشکیل دادند. (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 126). حتیتها و آشوریها هریک بنوبۀ خود در خاک سوریه فرمانروائی داشتند و آثاری که ازین عهد در سوریه بجای مانده به خط میخی مخصوص آنان آراسته است. (فرهنگ ایران باستان ج 1ص 134).
زنده شدن تاریخ ملتهای هیتی و سوباری: از سال 1906 میلادی - 1912 میلادی دانشمند معروف آلمانی ونیکلر حفریاتی در ’بغازکوی’ در خاور آنکارا انجام داد. در اثر این حفریات خرابه های ’هاتی’ پایتخت قدیم هیتی ها پیدا شد. بایگانی پادشاهان هیتی شامل لوح های سالم و در حدود سیزده هزار قطعۀ میخی بدست آمد و آشکار گشت که فقط اندکی از آنها به خط بابلی است موضوع لوحه ها معاهدات میان کشورها و مکاتبات دیپلماسی زمامداران هیتی بود. سایر الواح به خط میخی و زبان هیتی میباشند و در کتیبه های آشور و بابل اغلب به ملت نیرومند هاتی که در هزارۀ دوم و اول پیش از میلاد مزاحم بابلیها و آشوریها بودند اشارت شده است. کتیبه های مصری نیز از امپراتوری مقتدر ’حتا’ که از قرن پانزدهم تا سیزدهم قبل از میلاد دشمن سرسخت مصریها بودند یاد شده. به این ملت که بخ مناسبت نام پایتخت ایشان ’هاتی’، هیتی خوانده میشوند، در سوریه و آسیای صغیر آثاری نسبت میدهند که از لحاظ ظاهر با آثار آشور و بابل و مصر متفاوت است، در آنها اشخاصی تصویر شده اند که از لحاظ مشخصات نژادی نوع خاصی بشمار می آیند دارای بینی خمیده وپیشانی بلند میباشند. این نمونه نژادی به ’ارمنوئید’ و گاهی به غلط ’سامی’ وبه ’هیتی’ معروف است. از این نمونه، اشخاصی در حجاریهای مصری رامسس دوم نیز دیده میشود این آثار دارای علائم هیروگلیفی مخصوص هستند که فعلاً آنها را ’خط هیتی هیروگلیفی’ میخوانند. برای خواندن خط هیتی میخی، دانشمندان اروپائی زحمات فراوان کشیده و افتخار آن درجنگ بین الملل اول به هروزنی چک اسلواکی رسید، و دانشمندان دیگر مانند زومر و فردریش و گوتز و هلولف و فورر و اشتورتوانت نیز درین راه خدماتی انجام داده اند. نظریات هروزنی در آغاز با مخالفت شدید متخصصین زبانهای هندواروپائی روبرو گشت ولی پس از ده سال پذیرفته شد و امروز هیچ ابهامی در آن باقی نیست بموجب این نظریه زبان هیتی از زبانهای هندواروپائی و از دستۀ کنتوم است که از کهن ترین زمان از دیگر زبانهای این خانواده جدا شده و نقش مهمی را انجام داده است. در میان لوحهای ’بغازکوی’زبانی دیده می شود که با هیتی هندواروپائی کاملاً متفاوت بوده و با این حال به هاتی لی یعنی زبان شهر هاتی، یا هیتی معروف به ود. در مراسم مذهبی مخصوصاً این زبان بکار میرفت، و در همان زمان پاره ای از این ادعیه بزبان هیتی هندواروپائی ترجمه میشد. با این ترتیب باید گفت که سکنه مملکت هاتی قوم واحدی نبوده و با توجه به اهمیت زبان هاتی در مذهب، چنین حدس میزنند که این زبان کهن ترین زبانهای آسیای صغیر بوده، چنانکه میدانیم زبان سومری در بابل همین وضع را داشته است. (تاریخ ملل قدیم آسیای غربی ص 144 و 145). در اسناد میخی ’بغازکوی’ از هاتی ها، لویی ها، نزی ها، هوری ها، میتانی ها گفتگو شده و مدارک دیگری نیز به خط هیروگلیف در بایگانی مزبور موجود است که به ’هیتی هیروگلیف’ معروف است، نوشتن این علامتها با خط هیروگلیف مصری بکلی متفاوت است، و مانند آن در سوریه و آسیای صغیر بسیار بدست آمده، در این کتیبه ها اشخاصی نقاشی شده اند که از نوع ’آرمنوئید’ یا هیتی میباشند، و ازین روی عده یی این خط را نیز به قوم هیتی نسبت داده اند، در صورتی که خط هیتی هیروگلیفی مخصوص قوم دیگری بوده که با هیتها قرابت داشته اند. بهرحال زبان هیتی کتیبه های هیروگلیفی نیز از زبانهای هندواروپائی (غربی) و با هیتی میخی مخصوصاً با لویی بسیار نزدیک بوده است. هیتی های هیروگلیفی ظاهراً جانشین هیتی های میخی یا نزی ها، در دوره ای که از قرن دوازدهم تا اواخر هشتم قبل از میلاد به طول انجامیده، بوده اند. منتهی چون نزیها خیلی پیش از این تاریخ از خط ’هیتی هیروگلیفی’ در مهرها و کتیبه های خویش استفاده می کردندعده ای چنین تصور کردند که هیتی های هیروگلیفی در آغاز تاریخ ملل هیتی (نیمۀ دوم هزارۀ سوم و اوایل هزارۀ دوم قبل از میلاد) نقش مهمی را به عهده داشتند، و پس از سقوط هیتهای میخی جانشین ایشان شدند (حدود 1200 قبل از میلاد). قرن دوازدهم قبل از میلاد زمان رستاخیز هیتهای هیروگلیفی محسوب است ولی از این تاریخ به بعد این اقوام نیز به نام ’هیتی’ تنها خوانده شده اند. (تاریخ ملل قدیم آسیای غربی بهمنش ص 150 و 151). مؤلف قاموس کتاب مقدس ذیل حتّییان آرد: ذریۀ حت بن کنعان میباشند که در طرف جنوبی یهودیه در نزدیکی حبرون ساکن بودند. (سفر پیدایش 23:3 و 5). و زوجه عیسو نیز از بنی حت بود و دو نفر از بنی حت در میان نگاهبانان داود پادشاه مذکور است که موافق (سفر اعداد 13:19) در کوههای یهودا ودر نزدیکی بیت ایل ساکن بودند (داود1:26). حتیان مردمانی بودند که در آثار مصری ختا یا خیتا و در نقاشی و حجاری آشوریها حیتی خوانده شده اند. از منابعی که از مصریها و آشوریها و حتی از خود حتیها به دست آمده چنین معلوم میشود که حوزۀ اقتدار این قوم در زمان ترقی و تعالیش از جزایر یونان تا فرات بوده است. پایتخت شمالی و شرقی آنها کارکیش در ساحل رودخانه و در جنوب یا جنوب شرقی کاوش در ساحل اورانتس بوده است درظرف پانصد سال آنها بنای جنگ با مصریها گذارده و محاربات خونینی با توتمس سوّم و وستی اوّل و رامسس دوّم در قرن شانزدهم قبل از میلاد داشته اند. محصور شدن شهر کاوش بوسیلۀ سلطان اخیرالذکر معروف و در اشعار پانتر بجا مانده است. تقریباً در مدّت چهارصد سال از قرن یازدهم قبل از میلاد آشوریها با این قبیله جنگ داشته اند تا آنکه شهر کارکیش بدست سرگون سلطان آشوری فتح شد و سلطنت اجانب را برانداختند. حجاریهای باقی مانده ’کو’ بدون شبهه از آن حیتی هاست و خطوط هیروقلیفی بطوریکه هنوز کاملاً خوانده نشده اند آثار اینها را در آسیای صغیر نشان می دهد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آنچه در دریاست. (از فرهنگ شعوری ج 1). دریائی. بحری. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَ تِ)
دهی از دهستان ابوالعباس بخش جانگی گرمسیر اهواز در 6هزارگزی شمال خاوری باغ ملک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُ / بَ تَ)
بختکان. نسبت پدری بزرجمهر وزیر انوشیروان. و رجوع به بختجان و بختکان شود وهم چنین رجوع به ترجمه مقالات کریستن سن تحت عنوان داستان بزرجمهر حکیم در مجلۀ مهر سال اول 1313 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
جمع واژۀ بسته:
گو پیلتن نیز پیمان ببست
که آن بستگانرا گشاید دو دست.
فردوسی.
پس آن بستگانرا کشیدند خوار
بجان خواستند آنگهی زینهار.
فردوسی.
چو قادر شدی خیره را ریزخون
مزن دشنه بر بستگان زبون.
امیرخسرو.
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان زیارت بخش شیروان شهرستان قوچان است و 166 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، نام محلی کنار راه شیروان به بجنورد میان زیارت و سیساب در 253830 گزی مشهد، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
بادنجان بود، بوشکور گوید:
سروبن چون سر و بن پنگان
اندرون چون برون باتنگان.
(فرهنگ اسدی چ اقبال ص 397).
حبیب کاسنی ای کاسۀ سرت پنگان
که عاشق کله کون شدی چون باتنگان.
سوزنی.
رجوع به پاتنگان در همین لغت نامه شود.
بادنجان. (اوبهی) (التفهیم) (برهان) (دهار) (مهذب الاسماء). بر وزن و معنی بادنگان، و بادنجان معرب اوست. بسحق اطعمه گفته:
پس از سی چله بر من کشف شد این راز پنهانی
که بورانی است بادنگان و بادنگانست بورانی.
(از آنندراج) (از انجمن آرا).
ریش چون بوکانا سبلت چون سوهانا
سر بینیش چو بورانی باتنگانا.
ابوالعباس.
و از چیزها که سودا افزاید پرهیز باید کرد چون باتنگان و عدس و کرنب و گوشت قدید و ماهی شور. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر قلاع سودائی باشد، مادر را... از تره و باتنگان و گوشت قدید صید و از طعامهاء غلیظ پرهیز فرمایند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
سیر دندان و چکندر سر و باتنگان لب
شاعری نیست چو تو از حد کش تا کشمیر
من بمشتی چو چکندر سی ودو دندانت
درنشانم بدو لب چون بدو باتنگان سیر.
سوزنی.
حدق. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ینب. (دهار)
لغت نامه دهخدا
حافظ، نگاهدارنده، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)،
- آذربایگان، نگاه دارنده و حافظ آتشخانه، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، در کلمه آذربایجان یاقوت می گوید مرکب است از آذر بمعنی آتش و بایگان بمعنی حارس، (یادداشت مؤلف به ترجمه از تاج العروس در کلمه ذرب)، اما ظاهراً صحیح آن است که کلمه آذربایجان از نام آترپانوس یکی از سرداران پیش از اسلام و پسوند ’گان’ مرکب است، و رجوع به آذربایجان شود، کودک فربه، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، نامی که به طفل بسیار کوچک دهند، (از فرهنگ دزی ج 1 ص 49)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
زراعت کار: و هرچند برزیگان را که بیافت بفرمود کشتن. (مجمل التواریخ). چون پیش هلیل بردندش بدست برزیگانان بازداد تا بکشتندش. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بویگان
تصویر بویگان
بچه دان زهدان رحم
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهدارنده حافظ نگهبان، خزانه دار، کسی که نامه ها و سندهای اداری را در محلی ضبط کند ضباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحریان
تصویر بحریان
دریاییان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایگان
تصویر بایگان
کسی که نامه ها و سندهای اداری را در محلی ضبط کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیگان
تصویر استیگان
مطمئن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بایگان
تصویر بایگان
آرشیویست
فرهنگ واژه فارسی سره
آرشیودار، ضابط، حافظ، نگهبان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اقربا، اقوام، خویشان، فامیل، کسان، نزدیکان، وابستگان، وابسته ها
متضاد: اغیار، بیگانگان
فرهنگ واژه مترادف متضاد