- بجان
- از ته دل، از تصمیم قلب، از دل وجان
معنی بجان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیم دادن بیم
گفتار
در حال وزیدن
مثل شبه نظیر مانند. توضیح دایم الاضافه است
تنگ پالان
گرمابه
اطراف یا سرانگشتان
فصاحت و زبان آوری، سخن و گفتار، شرح و تعبیر
گلیم راه راه
چشم فراخ
روش، طریقه، عادات
با روح دارای جان، زنده حی: (هر که او آگاه تر با جان ترست)
برنده قاطع برا
به آن
ترسو، بد دل
شیر خواره، جمع دجن، باران های پیاپی ابر سترون ابر سیاه بی باران
دیوانه گردیدن
وزان، وزنده، در حال وزیدن، برای مثال نه ابر بهارم که چندان بگریم / نه باد بزانم که چندان بپویم (مسعودسعد - لغتنامه - بزان)
رایگان، بی عوض، مفت، مجانی
انگشتان، سرانگشتان، اطراف انگشتان
سخن گفتن، فصاحت، زبان آوری، سخن، شرح، تعبیر، در علوم ادبی علمی که دربارۀ بیان معنای واحد به شیوه های مختلف و بر پایۀ تصویرسازی مانند استفاده از تشبیه، استعاره و کنایه بحث می کند
ترسو، آنکه از هر چیزی بترسد و بیهوده دچار ترس و بیم شود، کم جرئت، کم دل
زندانبان، نگهبان زندان، مامور نگهبانی و نگه داری از زندانیان
گردن، سرین، زیر زنخ، نشیمنگاه خازه گیر، نادان
سرکشی گران رفتن: در ستور
بی عوض، رایگان
برگزیده، زمین خوشخاک، زن گرامی، مرد پلید
آژان، مأمور شهربانی، پاسبان