جدول جو
جدول جو

معنی بجای

بجای((بِ یِ))
در حق کسی، برای کسی، از جهت، از حیث، در برابر، در مقابل (برای مقایسه)
تصویری از بجای
تصویر بجای
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بجای

بجای

بجای
بجا. درمحل. درمکان. به مکان:
ببالا و دیدار و فرهنگ و رای
زریر دلیر است گوئی بجای.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا

برجای

برجای
مستقرثابت، پایدار پایا باقی. یا برجای بودن، در محل خود بودن، ثابت بودن برقرار بودن، بجایدر جای، در حق دربارهء. توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار

برای

برای
به منظورِ، با این هدف که، به علتِ، به سببِ، برای اختصاص دادن چیزی به کار می رود مثلاً این جعبه برای استفاده در مواقع ضروری است، در ازایِ، در برابرِ، نسبت به، به خاطرِ مثلاً برایش می میرد
برای
فرهنگ فارسی عمید