نام بلندیی در راه میان بحرین و بصره. (از معجم البلدان). نام موضعی است مابین بصره و بحرین. (آنندراج) (منتهی الارب) ، مهیاشده. آماده. ساخته: محمد را دیدم و اصحابش با لشکری که مثل آن ندیدم ساخته و بجارده. (از تفسیر ابوالفتوح)
نام بلندیی در راه میان بحرین و بصره. (از معجم البلدان). نام موضعی است مابین بصره و بحرین. (آنندراج) (منتهی الارب) ، مهیاشده. آماده. ساخته: محمد را دیدم و اصحابش با لشکری که مثل آن ندیدم ساخته و بجارده. (از تفسیر ابوالفتوح)
نام زنی از قبیله عذره که زوج جمیل بود. (آنندراج). زنی از بنی عذره که مردی از همان قبیله بنام جمیل با او عشق می باخت و شهرت یافت. برخی گفته اند که جمیل و بثینه هم صحبت و دوست بودند و 20 سال عشق باختند اما ازدواج نکردند و میانشان عشق پاک بود. (از اعلام المنجد). دخترحبابن ثعلبه بن الهودبن عمرو بن الاحب بن حن بن عذره، معشوقۀ جمیل و او زن نبیه بن الاسود العذری بود و بثینه و جمیل بروزگار صحابه رضی الله عنهم بودند. (یادداشت مؤلف). بثینه و جمیل عاشق و معشوق، معاصر عبدالملک بن مروان خلیفۀ اموی (متوفی 86 هجری قمری) بودند. بثینه اسمر و لاغر بود و زیادت حسنی نداشت اما فصیح بود. عبدالملک از او پرسید جمیل از تو چه جمال دید که ترااز جمله عالم برگزید؟ او جواب داد اهل عالم در توچه استحقاق یافتند که ترا بخلافت برگزیدند؟ عبدالملک خجل و ساکت گشت. (از تاریخ گزیده ص 273). شعر بثینه رقت و متانت خاص دارد، جمیل پیش از بثینه درگذشت و بثینه او را مرثیه گفت و بعد ازو چندان نماند و در 82 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 138) : یکی همچون جمیل آمد، دوم مانند بثینه سدیگر چون زهیر آمد، چهارم چون ام اوفی. منوچهری. چون نخوانی حدیث دعد و رباب با حدیث بثینه و آن جمیل. ناصرخسرو
نام زنی از قبیله عذره که زوج جمیل بود. (آنندراج). زنی از بنی عذره که مردی از همان قبیله بنام جمیل با او عشق می باخت و شهرت یافت. برخی گفته اند که جمیل و بثینه هم صحبت و دوست بودند و 20 سال عشق باختند اما ازدواج نکردند و میانشان عشق پاک بود. (از اعلام المنجد). دخترحبابن ثعلبه بن الهودبن عمرو بن الاحب بن حن بن عذره، معشوقۀ جمیل و او زن نبیه بن الاسود العذری بود و بثینه و جمیل بروزگار صحابه رضی الله عنهم بودند. (یادداشت مؤلف). بثینه و جمیل عاشق و معشوق، معاصر عبدالملک بن مروان خلیفۀ اموی (متوفی 86 هجری قمری) بودند. بثینه اسمر و لاغر بود و زیادت حسنی نداشت اما فصیح بود. عبدالملک از او پرسید جمیل از تو چه جمال دید که ترااز جمله عالم برگزید؟ او جواب داد اهل عالم در توچه استحقاق یافتند که ترا بخلافت برگزیدند؟ عبدالملک خجل و ساکت گشت. (از تاریخ گزیده ص 273). شعر بثینه رقت و متانت خاص دارد، جمیل پیش از بثینه درگذشت و بثینه او را مرثیه گفت و بعد ازو چندان نماند و در 82 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 138) : یکی همچون جمیل آمد، دوم مانند بثینه سدیگر چون زهیر آمد، چهارم چون ام اوفی. منوچهری. چون نخوانی حدیث دعد و رباب با حدیث بثینه و آن جمیل. ناصرخسرو
نامی است که عرب بخصوص بر سرزمینهای حاصلخیز مجاور حوران و جولان ماوراء اردن داده است و مرکز آن اذرعات (درعا) بود وعرب بسال 634 میلادی آنجا را گرفت. (از اعلام المنجد) ، مقامی یافتن. موقعیتی به دست آوردن: رسیدی بجائی که بشناختی سرآمد کز او آرزو یافتی. فردوسی. رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت. سعدی. - بجائی رسیدن کار، منتهی شدن آن. بحد برتر واصل شدن: ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را بجائی رسیده ست کار. فردوسی. و رجوع به بجا و بجای رسیدن شود
نامی است که عرب بخصوص بر سرزمینهای حاصلخیز مجاور حوران و جولان ماوراء اردن داده است و مرکز آن اذرعات (درعا) بود وعرب بسال 634 میلادی آنجا را گرفت. (از اعلام المنجد) ، مقامی یافتن. موقعیتی به دست آوردن: رسیدی بجائی که بشناختی سرآمد کز او آرزو یافتی. فردوسی. رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت. سعدی. - بجائی رسیدن کار، منتهی شدن آن. بحد برتر واصل شدن: ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را بجائی رسیده ست کار. فردوسی. و رجوع به بجا و بجای رسیدن شود
درست مانند به زاد خود کت و مت روی زشت آن بد اختر نحس و شوم - راست گویم کت و مت ماند به بوم عینا بحقیقت خود براست خود درست مانند: چشم از دست رفته گشته درست شد بعینه چنانکه بود نخست. (هفت پیکر)
درست مانند به زاد خود کت و مت روی زشت آن بد اختر نحس و شوم - راست گویم کت و مت ماند به بوم عینا بحقیقت خود براست خود درست مانند: چشم از دست رفته گشته درست شد بعینه چنانکه بود نخست. (هفت پیکر)