- بثور
- جمع بثر، پروش ها جمع بثر جوشها و دانه های ریز که روی پوست ظاهر گردد تاولها و جوشهای کوچک چرکی بر روی اعضا مختلف جوش ها دانه های چرکی
معنی بثور - جستجوی لغت در جدول جو
- بثور
- بثرها، جوشها، آبله های ریزه که روی پوست بدن ایجاد می شود، جمع واژۀ بثر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اعتماد، ایمان، یقین، عقیده
باردار ومیوه دار، مثمر
غلبه نمودن، روی ترش کردن
پارسی تازی شده، جمع بزر، برزها جمع تخمها تخمهای سبزی
نفرین، دعای بد
یک نوع شیشه که از ترکیب سیلیکات دوپتاسیم و سیلیکات دو پلمپ ساخته می شود
صبح کردن، بامداد رفتن
با عجله، فوری
فرو فرستاره، بارش پیاپی، زرد شدن گیاه از باران بسیار
جمع بقر، گاوان
عددی معادل ده هزار
بسیار فراوان
هر چیزی که برنگ خاکستر باشد
جمع بحر، دریاها جمع بحر دریاها. یا بحور عروض. مقیاسهای اوزان عروضی
تصدیق سخن، قبول داشتن
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوهر)، مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یایقین انسان می شود
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
کریستال، نام ماده معدنی جامد و شفاف مانند شیشه، آنچه از جنس شیشه شفاف و خوب است، معرب از یونانی
سخن چین، ول زبان جمع بذر
پرماهی شب های پرماه پیشی گرفتن
زیان، خسران
چرک جامگی، زنگ زدگی، فراموش شدگی، نشان زدودگی، کلانسالی، سبز شدن گیاهان کار گریز، گرانجان، خوابناک پر خواب کهنه گردیدن رسم، چرکین شدن جامه، زنگ آلوده گردیدن شمشیر، ناپدید شدن نشان زود فراموش شدن و از یاد رفتن، کهنگی فرسودگی، هلاک فنا. (اسفار 173: 2)
بر جوشیدن، برانگیختن، برخاستنن گرد، برآمدن دود
بشور، لعن، نفرین، دعای بد
ده هزار، دارای ده هزار عدد از چیزی
فی الفور، فوراً، به زودی، بی درنگ
بارور، باردار، بار دهنده، میوه دهنده
بذرها، دانه ها، تخمها، جمع واژۀ بزر
بامداد کردن، پگاه برخاستن، بامداد رفتن
هلاک شدن، هلاکت، گفتن واویلا یا واهلاکا
آگاهی، خبر داشتن، اطلاع، هوشیاری، آگاه بودن
دارای اشتهای زیاد برای غذا، با اشتها، پرخور
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
بدره ها، کیسه های زر، همیان ها
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر